Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۲۶
شیرین:چون نازتو زیاد میکشم
میکائل: شیرین؟
شیرین: جانم؟
میکائل:چشات خیلی قشنگن
شیرین:بچه هاتم میتونن داشته باشن
میکائل شروع میکنه به خندیدن
میکائل: اره یعنی ۵ تا بچه میخوام همشون چشم هاشون مثل تو میشه؟
شیرین: ۵تااااا چخبره پاره میشم
میکائل: من میخوام دور ورم کلی بچه باشم بعدش باید زود ازدواج کنیم زود بچه دار بشیم چون دارم پیر میشم
شیرین: یعنی چی میکائل؟ تو هنوز جوونی دیگه نگو
میکائل: دارم میرم تو ۳۶ سال جوونم؟
شیرین: اره بابا
میکائل:دوست دارم
شیرین:منم دوست دارم
(پنجشبه)
رفتیم روستا و همه چیزو به اقاجون گفتم درمورد میکائل هم گفتم که باز دعوا راه نندازه
اقاجون: شیرین من ترو نفرستادم تهران که بری با میکائل
شیرین: اقاجون میکائل ادم شده دوسم داره
اقاجون:شیرین میدونم تو خودت ادم عاقلی ولی یک چیزی بهت میگم یادت باشه
شیرین: جونم؟
اقاجون: این خونه همیشه درش برات بازه هروقت هرساعت هر شبانه روزی که میخوای میتونی بیایی ولی روزی که بیایی پشیمون باشی از ازدواجت به خدا قسم یک سیلی محکم بهت میزنم که دهنت خون بیاد چون من از همین الان دارم بهت میگم میکائل پدر مادری نداره که اگه بلایی سرت اورد یا طلاقت داد بریم جای پدرمادرش بگیم این چی پسری خواهر یا برادری هم نداره که دلت به اونا خوش باشه میکائل یک مافیا جونت همیشه در خطره بعدشم اون بی کس کار امدی دوسال دیگه بچه دار شدی بچه رو گرفت رفت تو دست به کجا بنده ها؟ هیجا
اقاجونم بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
شیرین: قول میدم تو انتخابم سربلند باشم که خودتون بگید دمت گرم با این انتخابت
اقاجون:قربون دلت برم من تو شیرین منی اگر هزارتا کارهم بکنی بازم تو شیرین کوچلو منی تو جات همیشه تو این خونه
شیرین:اقاجون برات کلی نوه میارم تا کارهایی بدمو فراموش کنی
اقاجون:من اعصباب بچه مچه ندارم
اشک هامو پاک کردم از تو بغلش امدم بیرون
اقاجون:حالا کی این اقا میکائل میاد؟
شیرین:فردا
اقاجون:خوبه
Part۱۲۶
شیرین:چون نازتو زیاد میکشم
میکائل: شیرین؟
شیرین: جانم؟
میکائل:چشات خیلی قشنگن
شیرین:بچه هاتم میتونن داشته باشن
میکائل شروع میکنه به خندیدن
میکائل: اره یعنی ۵ تا بچه میخوام همشون چشم هاشون مثل تو میشه؟
شیرین: ۵تااااا چخبره پاره میشم
میکائل: من میخوام دور ورم کلی بچه باشم بعدش باید زود ازدواج کنیم زود بچه دار بشیم چون دارم پیر میشم
شیرین: یعنی چی میکائل؟ تو هنوز جوونی دیگه نگو
میکائل: دارم میرم تو ۳۶ سال جوونم؟
شیرین: اره بابا
میکائل:دوست دارم
شیرین:منم دوست دارم
(پنجشبه)
رفتیم روستا و همه چیزو به اقاجون گفتم درمورد میکائل هم گفتم که باز دعوا راه نندازه
اقاجون: شیرین من ترو نفرستادم تهران که بری با میکائل
شیرین: اقاجون میکائل ادم شده دوسم داره
اقاجون:شیرین میدونم تو خودت ادم عاقلی ولی یک چیزی بهت میگم یادت باشه
شیرین: جونم؟
اقاجون: این خونه همیشه درش برات بازه هروقت هرساعت هر شبانه روزی که میخوای میتونی بیایی ولی روزی که بیایی پشیمون باشی از ازدواجت به خدا قسم یک سیلی محکم بهت میزنم که دهنت خون بیاد چون من از همین الان دارم بهت میگم میکائل پدر مادری نداره که اگه بلایی سرت اورد یا طلاقت داد بریم جای پدرمادرش بگیم این چی پسری خواهر یا برادری هم نداره که دلت به اونا خوش باشه میکائل یک مافیا جونت همیشه در خطره بعدشم اون بی کس کار امدی دوسال دیگه بچه دار شدی بچه رو گرفت رفت تو دست به کجا بنده ها؟ هیجا
اقاجونم بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
شیرین: قول میدم تو انتخابم سربلند باشم که خودتون بگید دمت گرم با این انتخابت
اقاجون:قربون دلت برم من تو شیرین منی اگر هزارتا کارهم بکنی بازم تو شیرین کوچلو منی تو جات همیشه تو این خونه
شیرین:اقاجون برات کلی نوه میارم تا کارهایی بدمو فراموش کنی
اقاجون:من اعصباب بچه مچه ندارم
اشک هامو پاک کردم از تو بغلش امدم بیرون
اقاجون:حالا کی این اقا میکائل میاد؟
شیرین:فردا
اقاجون:خوبه
۱.۱k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.