part 75
#part_75
#فرار
بهم نامحرمه یکم من و من کردم که یهو گفتم
- اوممم چیزه... خب ...خب من روم نمیشه !
کتی جون شیطون خندید و گفت
- مادر از کی خجالت میکشی منم مثل ارسلان جونت بدون که یه نظر حلاله بعدم همین الانشم چیز پنهانی نیستااا دقت کن
گیج نگاش کردم که خندید و با بالا تنم اشاره کرد وااااااااااییی خداااااااا ارسلانو محو و نابود کن تو این بلیز سفیده که تا اندر درونمم پیدااااشده بلیزه خودش سفید و نازک بود دیگه خیسم شده بود لباس زیر و بند و بساطم که قرررمز بلهههه هول اومدم حوله رو بگیرم که بازم دستشو کشید عقب
- دربیار !
دیگه گریم داشت در میومد که صدای ارسلان اومد چشمم که بهش خورد بیشتر آب شدم این هیزم یه ساعته ایستاده دید میزنه
- مامان بزارید بندازه رو همینا حولشو
کتی جون متفکر نگاش کرد و یهو شیطون شد وای خدا رحم کنه این از دیانا خبیث تره حوله رو مقابل چشمای متعجب ما داد به ارسلان و با لحن خاصی گفت
- اصلا بیا خودت تنش کن من رفتم
بعدم به من که شده بودم همرنگ لبو چشمک زد و رفت ارسلا برگشت سمتم محکم خودمو ب*غ*ل کرده بودم یعنی تا حالا تو عمرم این قدر خجالت نکشیدم دلم میخواست زمین باز شه منو ببلعه دیدم تا فردام وایسم اینجا خجالت بکشم این ارسلان دید خودشو میزنه واسه همین با حرص رفتم جلو و حوله رو مقابل چشمای شیطون و هیزش گرفتم کشیدمش دورم بدون اینکه نگاش کنم راه افتادم سمت خونه ولی خداییش بگم نگاهش شیطون بود ولی هیز نبود که بخواد اذیتم کنه کاملا مشخص بود واسه شوخی و دراوردن حرص من اونجوری خیره شده بهم ولی واقعا خاک تو سرم
چه زشت شد حالا نمیگه دختره از عمد اینو پوشید اومد سمت استخر خودم جواب خودمو دادم نه بابا چه خبره اونام دیدن چجوری شکه شدم اصلا همه اینا به کنار خدا آخر عاقبت مارو با این کتی جون به خیر کنه بلاخره رسیدم به خونه دویدم بالا تا لباسامو عوض کنم خیلی گرسنه شده بودم
شما به این دوتا بگید ادم باشن اقد ابرو ریزی نکنن اینجا ویسگونه😂😐(نه اینکه خودم نویسندش نیستم واس همون:|)
#فرار
بهم نامحرمه یکم من و من کردم که یهو گفتم
- اوممم چیزه... خب ...خب من روم نمیشه !
کتی جون شیطون خندید و گفت
- مادر از کی خجالت میکشی منم مثل ارسلان جونت بدون که یه نظر حلاله بعدم همین الانشم چیز پنهانی نیستااا دقت کن
گیج نگاش کردم که خندید و با بالا تنم اشاره کرد وااااااااااییی خداااااااا ارسلانو محو و نابود کن تو این بلیز سفیده که تا اندر درونمم پیدااااشده بلیزه خودش سفید و نازک بود دیگه خیسم شده بود لباس زیر و بند و بساطم که قرررمز بلهههه هول اومدم حوله رو بگیرم که بازم دستشو کشید عقب
- دربیار !
دیگه گریم داشت در میومد که صدای ارسلان اومد چشمم که بهش خورد بیشتر آب شدم این هیزم یه ساعته ایستاده دید میزنه
- مامان بزارید بندازه رو همینا حولشو
کتی جون متفکر نگاش کرد و یهو شیطون شد وای خدا رحم کنه این از دیانا خبیث تره حوله رو مقابل چشمای متعجب ما داد به ارسلان و با لحن خاصی گفت
- اصلا بیا خودت تنش کن من رفتم
بعدم به من که شده بودم همرنگ لبو چشمک زد و رفت ارسلا برگشت سمتم محکم خودمو ب*غ*ل کرده بودم یعنی تا حالا تو عمرم این قدر خجالت نکشیدم دلم میخواست زمین باز شه منو ببلعه دیدم تا فردام وایسم اینجا خجالت بکشم این ارسلان دید خودشو میزنه واسه همین با حرص رفتم جلو و حوله رو مقابل چشمای شیطون و هیزش گرفتم کشیدمش دورم بدون اینکه نگاش کنم راه افتادم سمت خونه ولی خداییش بگم نگاهش شیطون بود ولی هیز نبود که بخواد اذیتم کنه کاملا مشخص بود واسه شوخی و دراوردن حرص من اونجوری خیره شده بهم ولی واقعا خاک تو سرم
چه زشت شد حالا نمیگه دختره از عمد اینو پوشید اومد سمت استخر خودم جواب خودمو دادم نه بابا چه خبره اونام دیدن چجوری شکه شدم اصلا همه اینا به کنار خدا آخر عاقبت مارو با این کتی جون به خیر کنه بلاخره رسیدم به خونه دویدم بالا تا لباسامو عوض کنم خیلی گرسنه شده بودم
شما به این دوتا بگید ادم باشن اقد ابرو ریزی نکنن اینجا ویسگونه😂😐(نه اینکه خودم نویسندش نیستم واس همون:|)
۲.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.