عشق دردناک پارت سه
من دوست پسر پیدا کردم😅
دانیال از خودش بی خود شد و گفت: این خواهر من نیست ا/ت همیشه می گفت تو قلب من به جز تهیونگ کسی دیگه ایی جا نمی گیره
ا/ت:خب درست میگی دوست پسر منم تهیونگه
دانیال :چیییییییییی!!!!!! اصلا وایسا ببنیم اونو از کجا دیدی
ا/ت:الان کنارته
از زبون دانیال
سرم رو بر گردوندم دیدم تهیونگ جلوم سریع پریدم بغلش گفتم
به یه شرت می زارم عشقم رو با خودت ببری
(دوست دختر دانیال اسمش ملودیه)
ملودی:من اینجا چقندرم به اون می گم عشقم
دانیال:خب به هر حال خواهرمه(دیقیقا مثل نویسنده ترانوش:عه عه به من چی کار داری دانیال:خب مگه خودت نمی گی خواهرت نباشه ترانوشم نیست ترانوش:باشه بابا اه حالا من موندم خواهرم این وسط چی کار داره😶)
تهیونگ: چه شرطی؟؟
دانیال: اینکه بزاری جیهوپ رو ببینم
تهیونگ:خب اون که چیزی نیست بیا کل عضا رو ببین
دانیال:واقعا؟؟
تهیونگ:اره!!!
از ذبون دانیال
دوباره تهیونگ رو بغل کردم
از ذبون ا/ت
دیگه خورشید داشت طلوع می کرد و ما هم داشتیم می رفتم من شماره ی تهیونگ رو گرفتم و سیو کردم(تهیونگ کوچولوم😇)
رفتم خونه تا پام به اتاقم رسید با خودم مسابقه دادم که سریع لباسام رو دربیارم و اریشم رو پاک کنم و برم بخوابم(بچه ها من در اصل همینم اخرین باری که این اتفاغ برام افتاد مال تولد پسر دایی هام بود از شدت خستگی با خودم مسابقه دادم که برم بخوام البته من ارایش نداشتم چون هنوز 11 سالمه)
........
دانیال از خودش بی خود شد و گفت: این خواهر من نیست ا/ت همیشه می گفت تو قلب من به جز تهیونگ کسی دیگه ایی جا نمی گیره
ا/ت:خب درست میگی دوست پسر منم تهیونگه
دانیال :چیییییییییی!!!!!! اصلا وایسا ببنیم اونو از کجا دیدی
ا/ت:الان کنارته
از زبون دانیال
سرم رو بر گردوندم دیدم تهیونگ جلوم سریع پریدم بغلش گفتم
به یه شرت می زارم عشقم رو با خودت ببری
(دوست دختر دانیال اسمش ملودیه)
ملودی:من اینجا چقندرم به اون می گم عشقم
دانیال:خب به هر حال خواهرمه(دیقیقا مثل نویسنده ترانوش:عه عه به من چی کار داری دانیال:خب مگه خودت نمی گی خواهرت نباشه ترانوشم نیست ترانوش:باشه بابا اه حالا من موندم خواهرم این وسط چی کار داره😶)
تهیونگ: چه شرطی؟؟
دانیال: اینکه بزاری جیهوپ رو ببینم
تهیونگ:خب اون که چیزی نیست بیا کل عضا رو ببین
دانیال:واقعا؟؟
تهیونگ:اره!!!
از ذبون دانیال
دوباره تهیونگ رو بغل کردم
از ذبون ا/ت
دیگه خورشید داشت طلوع می کرد و ما هم داشتیم می رفتم من شماره ی تهیونگ رو گرفتم و سیو کردم(تهیونگ کوچولوم😇)
رفتم خونه تا پام به اتاقم رسید با خودم مسابقه دادم که سریع لباسام رو دربیارم و اریشم رو پاک کنم و برم بخوابم(بچه ها من در اصل همینم اخرین باری که این اتفاغ برام افتاد مال تولد پسر دایی هام بود از شدت خستگی با خودم مسابقه دادم که برم بخوام البته من ارایش نداشتم چون هنوز 11 سالمه)
........
۱۰.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.