پارت ۶ جون اون سرباز دختر به من چه
جیمین ویو
رفتم سمت لباش که ببوسمش که در باز شد سریع ات هلم داد از میز افتادم پایین
سر لشکر =بابای جیمین
سر لشکر :ات دخترم چیکار میکنی
ات:ببخشید معذرت میخوام وا جیمین
سر لشکر :جیمین؟
ات:نه ببخشید یعی سرگرد
سر لشکر :عیب نداره پیشتر از بوسه پیش نریدا من میرم کارتون رو بکنین
جیمین:بابااااا
سر لشکر:ببخشید پس بیشتر پیش برید
جیمین:پدررررر
سر لشکر :ای بابا اصلا به من چه خدافظ(رفت)
ات:جیمین دیدی چی شد
جیمین:ولش کن حالا بیا ادامه بدیم
ات:چی نه من کار دارم خدافظ(خجالت رفت )
ات ویو
از اتاق اومدم بیرون دستم رو روی قلبم گذاشتم هوففف نتونستم ببوسمش اومدم بیرون عموی جیمین رو دیدم
ات:سلام سر لشکر
عموی جیمین:ات تو جیمین رو دوست داریر
ات:چی ؟
عموی جیمین :تو جیمین رو دوست داری
ات:من ..
ع ج:انقدر من من نکن جواب بده
ات:اره دوسش دارم
ع ج :اما نمیتونی باهاش ازدواج کنی
ات:منظورت چیه
ع ج:تو نمیدونی که اون قاتله
ات:قاتل منظورتون چیه
ع ج :اون قاتله دوست خودش رو کشته
ات:چی نه این امکان نداره
ع ج :بیا این پرونده دوستشع که مرده بیا ببیین
ات:پرونده رو خوندم واقعا جیمین کشته بودش
قطره اشکی از چشمام پایین اومد دوییدم رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم
شروع کردم به گریه
فلش بک به ۸ سال پیش
جیمین ویو
جیمین:نکن دیگه سوجون اذیتم نکن (خنده)
سوجون : برای اولین بار رل زدی توروخدا بزار پیاماتون رو بخونم
جیمین:نکن بچه بدش دست من
سوجون :به یع شرط
جیمین:چی ؟
سوجون :بری برام پیتزا بخری
جیمین :مرض شکمو
سوجون:باشه پس الان میخونم
جیمین:باشه باشه ببخشید الان میرم میخرم
جیمین ویو
لباسم رو پوشیدم رفتم پیتزا خریدم برگشتم با چیزی دیدم انگار قلبم ازم جدا شد اون ...
ادمین:بکامنتین و بلایکین فرزندانم😌
# جیمین #بی تی اس#سناریو
رفتم سمت لباش که ببوسمش که در باز شد سریع ات هلم داد از میز افتادم پایین
سر لشکر =بابای جیمین
سر لشکر :ات دخترم چیکار میکنی
ات:ببخشید معذرت میخوام وا جیمین
سر لشکر :جیمین؟
ات:نه ببخشید یعی سرگرد
سر لشکر :عیب نداره پیشتر از بوسه پیش نریدا من میرم کارتون رو بکنین
جیمین:بابااااا
سر لشکر:ببخشید پس بیشتر پیش برید
جیمین:پدررررر
سر لشکر :ای بابا اصلا به من چه خدافظ(رفت)
ات:جیمین دیدی چی شد
جیمین:ولش کن حالا بیا ادامه بدیم
ات:چی نه من کار دارم خدافظ(خجالت رفت )
ات ویو
از اتاق اومدم بیرون دستم رو روی قلبم گذاشتم هوففف نتونستم ببوسمش اومدم بیرون عموی جیمین رو دیدم
ات:سلام سر لشکر
عموی جیمین:ات تو جیمین رو دوست داریر
ات:چی ؟
عموی جیمین :تو جیمین رو دوست داری
ات:من ..
ع ج:انقدر من من نکن جواب بده
ات:اره دوسش دارم
ع ج :اما نمیتونی باهاش ازدواج کنی
ات:منظورت چیه
ع ج:تو نمیدونی که اون قاتله
ات:قاتل منظورتون چیه
ع ج :اون قاتله دوست خودش رو کشته
ات:چی نه این امکان نداره
ع ج :بیا این پرونده دوستشع که مرده بیا ببیین
ات:پرونده رو خوندم واقعا جیمین کشته بودش
قطره اشکی از چشمام پایین اومد دوییدم رفتم توی اتاقم و درو قفل کردم
شروع کردم به گریه
فلش بک به ۸ سال پیش
جیمین ویو
جیمین:نکن دیگه سوجون اذیتم نکن (خنده)
سوجون : برای اولین بار رل زدی توروخدا بزار پیاماتون رو بخونم
جیمین:نکن بچه بدش دست من
سوجون :به یع شرط
جیمین:چی ؟
سوجون :بری برام پیتزا بخری
جیمین :مرض شکمو
سوجون:باشه پس الان میخونم
جیمین:باشه باشه ببخشید الان میرم میخرم
جیمین ویو
لباسم رو پوشیدم رفتم پیتزا خریدم برگشتم با چیزی دیدم انگار قلبم ازم جدا شد اون ...
ادمین:بکامنتین و بلایکین فرزندانم😌
# جیمین #بی تی اس#سناریو
۱۴.۵k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.