painful love part 27
𝑝𝑟𝑒𝑠𝑒𝑛𝑡 𝑡𝑒𝑛𝑠𝑒(زمان حال)
#جیمین
رسیدیم خونه قرار شد فردا با سوجون بریم اون دانشگاه...دوس دارم بدونم وقتی سوجین منو میبینه چهجوری میشه
(فردا صبح)
صبح ساعت ۷ بلند شدم من زودتر از سوجون رفتم آماده شدم کت و شلوار سیاه رنگ پوشیدم و عطر تلخی به گردنم و لباسم زدم موهامو شونه کردم و به بالا دادم کفشمو پوشیدم و از خونه خارج شدم و سوار ماشین سیاه رنگم شدم از استرس کم مونده بود قلبم بزنه بیرون بعد چند دیقه رسیدم عینکمو زدم و وارد شدم کل بچه ها چشمشون رو من بود نمیدونم روم چی دیدن که اینطوری نگام میکنن ولی من سعی کردم به هیچکدومشون نگاه نکنم وقتی رسیدم به اتاق مدیر بدون در زدن وارد شدم
مدیر که سرش تو ورقه ها بود
مدیر:کی گفت بدون در زدن وا.......س...سلام
عینکمو دراوردم و سرمو تکون دادم
مدیر:شما...آقای پارک نیستین؟
_خودمم
مدیر:خوب....چیزی شده؟چ..چجور میتونم کمکتون کنم؟
_اومدم اینجا به عنوان استاد
مدیر:چرا که نه....لطفا اینجارو امضا کنین بعد امضا بهش گفتم
_یه دانش آموز هم هست از کره اومده اینجا اسمشو بنویس و اومد میگی امضا کنه و کلاسشم کلاس من باشه
مدیر:بله چشم
خواستم برم ولی یه سوال بود که باید میپرسیدم
_خانم کانگ سوجین اینجا هستن؟
مدیر:بله؟
_حرفمو بیشتر از یه بار تکرار نمیکنم
مدیر:بله بله اینجا هستن ولی فعلا نیومدن...
_اوک...کلاس من کدومه؟
مدیر:کلاس****
_بچه ها اومدن؟
مدیر:بله همشونو اومدن
رفتم کلاس و درو بستم هیچ صدایی جز برخورد پاشنه کفشم روی زمین نمیشنیدم...انگار نه انگار که توی این کلاس کسی هستش
_سلام
وقتی به خودشون اومدن بلند شدن و بعد نشستن
دستامو رو میز گذاشتم و به تک تک اعضا نگاه میکردم
_من استاد جدیدتون هستم...پارک جیمین
(این کلاس کلاس دیگه ای هست بخاطر همون پارک جیمین رو نمیشناسن ولی دانشجو های سوجین اگه جیمین رو ببینن به احتمال زیاد میشناسن)
_حالا منتظر یکی هستیم اونم بیاد درسو شروع میکنیم....
وقتی چیزی نگفتن
_فهمیدین؟
انگار هل شده بودن و سرشونو تکون دادن...واقعا ردی من چی دیده بودن که انقدر ازم ترسیدن اون از مدیر که مثل سگ ازم میترسید اینم بچه ها که منو میدین لال میشدن چیزی نگفتم و منتظر سوجون موندم صدای در اومد و بعد نفس نفس زدن سوجون
☆جیم....ببخشید استاد دیر کردم ترافیک بود
_برو بشین....
این زنگ درس علوم بود منم که علومم خیلی خوب بود و فوله فول بودم قشنگ به بچه ها توضیح دادم و بعد زنگ تفریح خورد
سوجون خواست بره ولی جلوشو گرفتم
_سوجون
☆بله؟
_تو بمون باهات کار دارم
وقتی مطمئن شدم بچه ها رفتن از صندلی بلند شدم
_به نظرت سوجیناومده؟
سوجون:آرع با سوا اومدن
_الان من میرم دفتر...
☆بلش تو برو منم میرم سوا رو پیدا کنم..دلم براش تنگ شده
_خیله خوب فعلا من برم
#جیمین
رسیدیم خونه قرار شد فردا با سوجون بریم اون دانشگاه...دوس دارم بدونم وقتی سوجین منو میبینه چهجوری میشه
(فردا صبح)
صبح ساعت ۷ بلند شدم من زودتر از سوجون رفتم آماده شدم کت و شلوار سیاه رنگ پوشیدم و عطر تلخی به گردنم و لباسم زدم موهامو شونه کردم و به بالا دادم کفشمو پوشیدم و از خونه خارج شدم و سوار ماشین سیاه رنگم شدم از استرس کم مونده بود قلبم بزنه بیرون بعد چند دیقه رسیدم عینکمو زدم و وارد شدم کل بچه ها چشمشون رو من بود نمیدونم روم چی دیدن که اینطوری نگام میکنن ولی من سعی کردم به هیچکدومشون نگاه نکنم وقتی رسیدم به اتاق مدیر بدون در زدن وارد شدم
مدیر که سرش تو ورقه ها بود
مدیر:کی گفت بدون در زدن وا.......س...سلام
عینکمو دراوردم و سرمو تکون دادم
مدیر:شما...آقای پارک نیستین؟
_خودمم
مدیر:خوب....چیزی شده؟چ..چجور میتونم کمکتون کنم؟
_اومدم اینجا به عنوان استاد
مدیر:چرا که نه....لطفا اینجارو امضا کنین بعد امضا بهش گفتم
_یه دانش آموز هم هست از کره اومده اینجا اسمشو بنویس و اومد میگی امضا کنه و کلاسشم کلاس من باشه
مدیر:بله چشم
خواستم برم ولی یه سوال بود که باید میپرسیدم
_خانم کانگ سوجین اینجا هستن؟
مدیر:بله؟
_حرفمو بیشتر از یه بار تکرار نمیکنم
مدیر:بله بله اینجا هستن ولی فعلا نیومدن...
_اوک...کلاس من کدومه؟
مدیر:کلاس****
_بچه ها اومدن؟
مدیر:بله همشونو اومدن
رفتم کلاس و درو بستم هیچ صدایی جز برخورد پاشنه کفشم روی زمین نمیشنیدم...انگار نه انگار که توی این کلاس کسی هستش
_سلام
وقتی به خودشون اومدن بلند شدن و بعد نشستن
دستامو رو میز گذاشتم و به تک تک اعضا نگاه میکردم
_من استاد جدیدتون هستم...پارک جیمین
(این کلاس کلاس دیگه ای هست بخاطر همون پارک جیمین رو نمیشناسن ولی دانشجو های سوجین اگه جیمین رو ببینن به احتمال زیاد میشناسن)
_حالا منتظر یکی هستیم اونم بیاد درسو شروع میکنیم....
وقتی چیزی نگفتن
_فهمیدین؟
انگار هل شده بودن و سرشونو تکون دادن...واقعا ردی من چی دیده بودن که انقدر ازم ترسیدن اون از مدیر که مثل سگ ازم میترسید اینم بچه ها که منو میدین لال میشدن چیزی نگفتم و منتظر سوجون موندم صدای در اومد و بعد نفس نفس زدن سوجون
☆جیم....ببخشید استاد دیر کردم ترافیک بود
_برو بشین....
این زنگ درس علوم بود منم که علومم خیلی خوب بود و فوله فول بودم قشنگ به بچه ها توضیح دادم و بعد زنگ تفریح خورد
سوجون خواست بره ولی جلوشو گرفتم
_سوجون
☆بله؟
_تو بمون باهات کار دارم
وقتی مطمئن شدم بچه ها رفتن از صندلی بلند شدم
_به نظرت سوجیناومده؟
سوجون:آرع با سوا اومدن
_الان من میرم دفتر...
☆بلش تو برو منم میرم سوا رو پیدا کنم..دلم براش تنگ شده
_خیله خوب فعلا من برم
۵.۷k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.