عشق فراموش شده پارت 50
جین: بزا بریم خونه یجوری همتونو بزنم که صدا خر بدین
هانا: من اصن خونه نمیام
چان: امشب مهمونی گرفته بابابزرگ خبر دارین
سویون: من نمیام
کوک: این مهمونی رو واسه تو گرفتن
سویون: اخه مگه زنده موندنم جشن میخواد
هانا: بابابزرگو نمیشناسی
چان: هانا با بادیگارد اومدی دیگه
هانا: ن
همه: 😡
هانا: چتونه یجوری نگا میکنین انگار ارث باباتونو خردم
شوگا: پ اون بادیگاردای فاکی واسه چین
جیهوپ: عمو جون وو بشون گف هرجا رفتی مث سایه دنبالت باشن
هانا: فقط بایه نگاه گورشونو گم کردن
کوک: حتی منم وقتی اونجوری نگا میکنی میترسم چه برسه به اون بدبختا
هانا: این نفوذه
سویون: ببینم چجوری نگا میکنی؟
از همون نگاهای ترسناکم بش انداختم که روشو کرد اونور
سویون: بسه بسه اینجوری نگ نکن ادمو سکته میدی
رفتم نشستم جا نامی که خودم دنبال چوی بگردم
5ساعت بعد
هانا: شتتتتت پس این حرومزاده کدوم قبرستونی رفته
هیونجین: خدا میدونه کجاس عوضی اخه با اون همه شکنجه ای که کردیش چطور نای فرار کردن داش
هانا: فقط چششو دراووردم و لبشو و پیشونیشو سوزوندم کاره خاصی نکردم
سویون: اینا کاره خاصی نیس
نامی: دربرابر امار افرادی که تاحالا شکنجه کرده چیزی نیس
هانا: راستی یچیزی کشف کردم
همه: چی؟
هانا: تازه فهمیدم که سادیسمه شدید پیدا کردم
سئونگ هو: خدا بمون رحم کنه مارم نکشی
شوگا: اگه سادیسم داری که دیگه اصلا نباید عصبی بشی
هانا: جدیدا سادیسم پیدا کردم روانشناسم که تو امریکاعه باهاش حرف زدم بم گف جدیدا سادیسم شدید دارم
چان: همین کم بود سادیسمی هم شدی
سویون: پس همون یکم عصابتم از دس دادی اگه عصبی بشی دیگه باید فاتحمونو بخونیم نه؟
چان: راه درمانی نداره؟
نامی: نه سادیسم درمان نداره
هانا: من قبلنم داشتم فقط الان شدیدتر شده
شوگا: پ چرا ب ما نگفتی
هانا: خودتون باید از رفتارم میفهمیدید مگه نمیدید از عذاب کشیدن بقیه چطور لذت میبرم
همه: راس میگه
که در بازشد و عموم با بابم اومدن داخل
مین هو: کی سادیسم داره؟
هانا: من
هیون بین: تازه فهمیدید
همه: ارع
چان: ب هیشکدوممون نگفته بود
مین هو: از رفتارش میشد فهمید
هانا: شدیدتر شده
مین هو: دروغ میگی؟
هانا: بخدا
هیون بین: راه درمانی چیزی نداره خیلی خطرناکه واست بچه
هانا: خوشبختانه نه
مین هو: باید سعی کنی عصبی نشی
هانا: من سادیسم دارم دیوونه که نیستم
جین: بدبختی اینجاس تو هم دیوونه ای هم سادیسمی
هانا: بسیار صحیح
هیون بین: 1ساعت دیگه مهمونی شروع میشه برید اماده شید بیاید عمارت غربی(ماله پدربزرگشونه) راستی چیزی پیدا کردین؟
همه: نه
هممون پاشدیم بریم که
مین هو: بابادیگارد میاین همتون مخصوصا هانا
هانا: من اصن خونه نمیام
چان: امشب مهمونی گرفته بابابزرگ خبر دارین
سویون: من نمیام
کوک: این مهمونی رو واسه تو گرفتن
سویون: اخه مگه زنده موندنم جشن میخواد
هانا: بابابزرگو نمیشناسی
چان: هانا با بادیگارد اومدی دیگه
هانا: ن
همه: 😡
هانا: چتونه یجوری نگا میکنین انگار ارث باباتونو خردم
شوگا: پ اون بادیگاردای فاکی واسه چین
جیهوپ: عمو جون وو بشون گف هرجا رفتی مث سایه دنبالت باشن
هانا: فقط بایه نگاه گورشونو گم کردن
کوک: حتی منم وقتی اونجوری نگا میکنی میترسم چه برسه به اون بدبختا
هانا: این نفوذه
سویون: ببینم چجوری نگا میکنی؟
از همون نگاهای ترسناکم بش انداختم که روشو کرد اونور
سویون: بسه بسه اینجوری نگ نکن ادمو سکته میدی
رفتم نشستم جا نامی که خودم دنبال چوی بگردم
5ساعت بعد
هانا: شتتتتت پس این حرومزاده کدوم قبرستونی رفته
هیونجین: خدا میدونه کجاس عوضی اخه با اون همه شکنجه ای که کردیش چطور نای فرار کردن داش
هانا: فقط چششو دراووردم و لبشو و پیشونیشو سوزوندم کاره خاصی نکردم
سویون: اینا کاره خاصی نیس
نامی: دربرابر امار افرادی که تاحالا شکنجه کرده چیزی نیس
هانا: راستی یچیزی کشف کردم
همه: چی؟
هانا: تازه فهمیدم که سادیسمه شدید پیدا کردم
سئونگ هو: خدا بمون رحم کنه مارم نکشی
شوگا: اگه سادیسم داری که دیگه اصلا نباید عصبی بشی
هانا: جدیدا سادیسم پیدا کردم روانشناسم که تو امریکاعه باهاش حرف زدم بم گف جدیدا سادیسم شدید دارم
چان: همین کم بود سادیسمی هم شدی
سویون: پس همون یکم عصابتم از دس دادی اگه عصبی بشی دیگه باید فاتحمونو بخونیم نه؟
چان: راه درمانی نداره؟
نامی: نه سادیسم درمان نداره
هانا: من قبلنم داشتم فقط الان شدیدتر شده
شوگا: پ چرا ب ما نگفتی
هانا: خودتون باید از رفتارم میفهمیدید مگه نمیدید از عذاب کشیدن بقیه چطور لذت میبرم
همه: راس میگه
که در بازشد و عموم با بابم اومدن داخل
مین هو: کی سادیسم داره؟
هانا: من
هیون بین: تازه فهمیدید
همه: ارع
چان: ب هیشکدوممون نگفته بود
مین هو: از رفتارش میشد فهمید
هانا: شدیدتر شده
مین هو: دروغ میگی؟
هانا: بخدا
هیون بین: راه درمانی چیزی نداره خیلی خطرناکه واست بچه
هانا: خوشبختانه نه
مین هو: باید سعی کنی عصبی نشی
هانا: من سادیسم دارم دیوونه که نیستم
جین: بدبختی اینجاس تو هم دیوونه ای هم سادیسمی
هانا: بسیار صحیح
هیون بین: 1ساعت دیگه مهمونی شروع میشه برید اماده شید بیاید عمارت غربی(ماله پدربزرگشونه) راستی چیزی پیدا کردین؟
همه: نه
هممون پاشدیم بریم که
مین هو: بابادیگارد میاین همتون مخصوصا هانا
۷.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.