عمیق ( چند پارتی ( پارت چهارم
ناگهان چشام باز کردن خودمو داخل کوچه ی تنگ تاریک دیدم اوه خدای من من کی ام م حالا چیکار کنم از ترس بشدت تنم به لرز میفتاد ....
ناگهان از پشت کشیده شدم خودمو تو بغل غول بیانونی دیدم که پشمام ریخت ترس بشدت منو به آغوش گرفته بود جیغ بلندی کشیدم مردک نیشخندی زد به سمت گردنم حرکت کرد با دندون هایش پوست نازک و سفیدم را به چنگ گرفت که سوزش زیادی رو حس کردم کمکم گریم گرفت
بومی «« نه لطفا اجوشی ولم کن ولم کنخواهش میکنم هق هق لطفا کمک کمک لطفا کمک کنید ... نه لطفا خواهش می کنم کاری نداشته باش
توجه ای نکرد پالتوی سفیدم از تنم در آورد به طرف دکمه های پیراهنم حرکت کرد دیگه اول دوم تا رسید به آخر دیگه توانی نداشتم ...
که ناگهان مردک از پشت کشیده شد چشمم به فرشته ی نجاتم دادم درسته اون دکتر جعون بود با خوشحالی بهش نگاه کردم آخرش انقد کتکش زدکهدم بهفرار گذاشت نگاهش روبه من داد با حالت صد درصد عصبی بهم نگاه کرد به سمتم آمد ....
جونگ کوک« اینجا چه غلطی میکنی فکر میکنی اگه من نمییومدم چیکار میکردی واقعن که حماقت کردی حماقت
گریه هام شدت گرفت
بومی» بسه بسه خودم میدونم ممنونم ممنونم تعظیم کردم میخواستم برم از پشت کشیده شدم
جونگ کوک «« کجا بیا بریم برسونمت ممکنه کس دیگه ای مچت بگیره چیزی نگفتم حق با اون بود به سمت خونه حرکت کردیم با هم وارد خونه شدید م
جعبه نیاز های اولیه کجاست
بومی» اوه الان میارم
از داخل جعبه چیزی درآورد به گردنم زد
ناگهان از پشت کشیده شدم خودمو تو بغل غول بیانونی دیدم که پشمام ریخت ترس بشدت منو به آغوش گرفته بود جیغ بلندی کشیدم مردک نیشخندی زد به سمت گردنم حرکت کرد با دندون هایش پوست نازک و سفیدم را به چنگ گرفت که سوزش زیادی رو حس کردم کمکم گریم گرفت
بومی «« نه لطفا اجوشی ولم کن ولم کنخواهش میکنم هق هق لطفا کمک کمک لطفا کمک کنید ... نه لطفا خواهش می کنم کاری نداشته باش
توجه ای نکرد پالتوی سفیدم از تنم در آورد به طرف دکمه های پیراهنم حرکت کرد دیگه اول دوم تا رسید به آخر دیگه توانی نداشتم ...
که ناگهان مردک از پشت کشیده شد چشمم به فرشته ی نجاتم دادم درسته اون دکتر جعون بود با خوشحالی بهش نگاه کردم آخرش انقد کتکش زدکهدم بهفرار گذاشت نگاهش روبه من داد با حالت صد درصد عصبی بهم نگاه کرد به سمتم آمد ....
جونگ کوک« اینجا چه غلطی میکنی فکر میکنی اگه من نمییومدم چیکار میکردی واقعن که حماقت کردی حماقت
گریه هام شدت گرفت
بومی» بسه بسه خودم میدونم ممنونم ممنونم تعظیم کردم میخواستم برم از پشت کشیده شدم
جونگ کوک «« کجا بیا بریم برسونمت ممکنه کس دیگه ای مچت بگیره چیزی نگفتم حق با اون بود به سمت خونه حرکت کردیم با هم وارد خونه شدید م
جعبه نیاز های اولیه کجاست
بومی» اوه الان میارم
از داخل جعبه چیزی درآورد به گردنم زد
۴۰.۵k
۰۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.