رملن دل بی قرار من❤️🙃پارتت19

ارسلان:حالا برو
پانیذ:ساعت چند بر میگردی
ارسلان:تموم شد کارام
پانیذ رفت بیرون دیانا بیدار شد
دیانا:من اینجا چکار میکنم
ارسلان:خواب رفتی اینجا خوابوندمت
دیانا:میشه بیای پیشم🙂🥺
ارسلان از جاش بلد شد رفت پیشش
دیانا:انقدر بغلت گرم بود خوابم برد
دوباره بغلم میکنی
ارسلان بغلم کرد احساس خوبی داشتم بغلش برای دارو بود داروی خواب اور
منشی در زد و اومد داخل
منشی:سلام ببخشید وسط خلوتتون مزاحم شدم
ارسلان:اشکال نداره
منشی:من امروز خانموتون با خانم کریمی اومد نمیدونستم ایشون خانم شما هستند معذرت میخوام از بچه ها شنیدم حوقوق این ماهمو کم میکنین بخدا من نمیدونستم و امروز تولد پسرم بود میخواستم براش کیک و کادو بگیرم ولی پولم کم باشه نمیتونم چیزی بخرم
ارسلان:دیانا رو نیگاه کرد دیانا هم سری تکون داد
ارسلان:چون نمیدونستی کم نمیکنم وبعد تولدش مبارکتون باشه حالا هم پولتو میریزم برو
منشی:ممنون ممنونم اقای کاشی ممنونم خانم ..
دیانا:رحیمی
منشی:رحیمی
نشتم و کارامو انجام دادم
رفتم سر گوشیم تا کاراش ارسلان تموم شه
چند ساعت بعد
دیانا:اه این گوشی هم فقط فیلم غذا واسم میاره اوففف گاشنم شد😂🥺
ارسلان:چیه چیشده
دیانا:گاشنمه
ارسلان:وسیلتو جمع کن تا بریم
دیانا:تازه ساعت 6اول بریم غذا بخوریم و بعد بریم شهر بازیییی🥺🥺
ارسلان:باشه
دستتو بده بریم
دیانا دستشو داد
ارسلان:منیره من رفتم ساعت8برو خونه
منشی:باش

ادامه دارد....

منیره جون باید از رحیمی معذرت میخواست نه🥺🥺🥺😂