چند پارتی(پایانی)
ویو هوسوک
دستم و روی رگ گردنش گذاشتم................هوفففف خدا رو شکر میزنه ولی ضعیف بود بلندش کردم و به سمت بیمارستان رفتم به اتاق عمل بردنش ............. الان اگه بمیره چی من هنوز بهش اعتراف ام نکردم ....... نه نه اون زنده میمونه....... آره حتما زنده میمونه .... ولی اگه...... نه این چیه دارم بهش فکر میکنم نباید این فکرا رو بکنم اون خوب میشه......... ولی باید اون هوانگ عوضی رو پیدا کنم.....گوشیم و برداشتم و به یکی از هکرا زنگ زدم زوم تا جای هوانگ و پیدا کنن ............ الان۶ ساعت شده پس این عمل چرا تموم نمیشه ......... که در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون
©شما همراه اش هستید
-بله منم
©گلوله به نزدیکی قلب شون خورده تونستیم درش بیاریم ولی بازم خطر مرگ هست باید خیلی مراقب باشید
-عوضی چی میگی یعنی چی که ممکنه بمیره(داد)
©من تنها تون میزارم
-صبر کن میتونم ببینمش
©آره
لباس های مخصوص رو پوشیدم و وارد اتاق شدم روی تخت بی حال خواب بود .........یعنی همه اش تقصیر من بود....... دست سردش و گرفت
-چرا بدونه اینکه بهت بگم دوست دارم میخوای بری... انقدر اذیتت کردم که میخوای بری .......من..... من واقعا متاسفم.. قول میدم دیگه هیچ آسیبی بهت نزنم حتی میزارم بری .. فقط لطفا خوب شو میزارم بری هرجای که بخوای ولی لطفا پیشم بمون من......
که صدای زنگ گوشیم بلند شد به اسمش نگاه کردم همون هکرِ بود جواب دادم که گفت هوانگ و گرفتن گوشی رو قطع کردم و
-زود میام باشه لطفا خوب شو
بو.سه ی به لبا..ش زدم و از اتاق خارج شدم و به پایگاه رفتم هوانگ رو توی اتاق شکنجه گذاشته بودن وارد اتاق شدم که دیدم دارن کتک اش میزنن و همه ی صورت اش خونیه
-باید تاول اون کار ات و بدی
@خو.ب ... کر..دم
-پس منم الان بکشمت
اسلحه رو از روی میز برداشتم و به سمت اش گرفتم
@نه غلط.... کردم ...ولم کن
گلوله ی به سرش زدم و از اتاق بیرون اومدم و به بیمارستان رفتم به اتاق ا.ت رفتم که دیدم دکتر هم توی اتاق بود
-چیزی.. شده
©بهوش اومدن و اسم یکی رو صدا میزدن بعدم بهشون آرام بخش دادیم و حالشون هم بهتر شده
-چه اسمی
©اسم یه پسر فکر کنم دوست پسرش شون باشه اسمش هوسوک بود
-اها ممنون ولی این اسم منه مطمئنید این اسم و گفت
©بله من تنها تون میزارم
-هوم
کنارش روی تخت نشستم یعنی اسم منو از کجا میدونه شایدم اون هوانگ به گفته باشه دست اش و گرفتم که دستم و فشار داد به سمت صورتش برگشتم
+من... کجام
-خوبی تو بیمارستانی
+آره خوبم
-خدا رو شکر خوبی
+میخواستی بمیرم
-نه نه این چه حرفیه
+اوم
-.........
+هوسوکی جونم......
-جونم پشمک
+چرا اون حرفا رو زدی
-کدوم حرفا
+همونا که گفتی دوسم داری و میزاری برم ....
-مگه بیهوش ..نبودی
+چرا ولی صدات و شنیدم
-خب چون دوست دارم
+ولی آخه من.....
-دوسم نداری
+نه نه خیلی هم خوبی ولی من هنوز ۱۹ سالمه
-اشکالی نداره کوچولو خودم بزرگت میکنم
+هوم
-دوسم داری نه نه منظورم اینکه عروس ننم میشی
+آره
-من ۶ تا بچه میخوام هااااا
+نه غلط کردم دوست ندارم
-دلت میاد
+نه دلم نمیاد اوففففف باشه
-افرین حالت بیا بغلم ببینم
هم دیگه رو بغل کردم و
.......
بعد از اون روز باهم زندگی میکردند و بعد از ۱ سال هوسوک به خواستگاری ا.ت میره و ازدواج میکنن و دو تا بچه ی دو قلو هم دارن که یکیشون پسره و اون یکی دختر
پایان
دستم و روی رگ گردنش گذاشتم................هوفففف خدا رو شکر میزنه ولی ضعیف بود بلندش کردم و به سمت بیمارستان رفتم به اتاق عمل بردنش ............. الان اگه بمیره چی من هنوز بهش اعتراف ام نکردم ....... نه نه اون زنده میمونه....... آره حتما زنده میمونه .... ولی اگه...... نه این چیه دارم بهش فکر میکنم نباید این فکرا رو بکنم اون خوب میشه......... ولی باید اون هوانگ عوضی رو پیدا کنم.....گوشیم و برداشتم و به یکی از هکرا زنگ زدم زوم تا جای هوانگ و پیدا کنن ............ الان۶ ساعت شده پس این عمل چرا تموم نمیشه ......... که در اتاق عمل باز شد و دکتر اومد بیرون
©شما همراه اش هستید
-بله منم
©گلوله به نزدیکی قلب شون خورده تونستیم درش بیاریم ولی بازم خطر مرگ هست باید خیلی مراقب باشید
-عوضی چی میگی یعنی چی که ممکنه بمیره(داد)
©من تنها تون میزارم
-صبر کن میتونم ببینمش
©آره
لباس های مخصوص رو پوشیدم و وارد اتاق شدم روی تخت بی حال خواب بود .........یعنی همه اش تقصیر من بود....... دست سردش و گرفت
-چرا بدونه اینکه بهت بگم دوست دارم میخوای بری... انقدر اذیتت کردم که میخوای بری .......من..... من واقعا متاسفم.. قول میدم دیگه هیچ آسیبی بهت نزنم حتی میزارم بری .. فقط لطفا خوب شو میزارم بری هرجای که بخوای ولی لطفا پیشم بمون من......
که صدای زنگ گوشیم بلند شد به اسمش نگاه کردم همون هکرِ بود جواب دادم که گفت هوانگ و گرفتن گوشی رو قطع کردم و
-زود میام باشه لطفا خوب شو
بو.سه ی به لبا..ش زدم و از اتاق خارج شدم و به پایگاه رفتم هوانگ رو توی اتاق شکنجه گذاشته بودن وارد اتاق شدم که دیدم دارن کتک اش میزنن و همه ی صورت اش خونیه
-باید تاول اون کار ات و بدی
@خو.ب ... کر..دم
-پس منم الان بکشمت
اسلحه رو از روی میز برداشتم و به سمت اش گرفتم
@نه غلط.... کردم ...ولم کن
گلوله ی به سرش زدم و از اتاق بیرون اومدم و به بیمارستان رفتم به اتاق ا.ت رفتم که دیدم دکتر هم توی اتاق بود
-چیزی.. شده
©بهوش اومدن و اسم یکی رو صدا میزدن بعدم بهشون آرام بخش دادیم و حالشون هم بهتر شده
-چه اسمی
©اسم یه پسر فکر کنم دوست پسرش شون باشه اسمش هوسوک بود
-اها ممنون ولی این اسم منه مطمئنید این اسم و گفت
©بله من تنها تون میزارم
-هوم
کنارش روی تخت نشستم یعنی اسم منو از کجا میدونه شایدم اون هوانگ به گفته باشه دست اش و گرفتم که دستم و فشار داد به سمت صورتش برگشتم
+من... کجام
-خوبی تو بیمارستانی
+آره خوبم
-خدا رو شکر خوبی
+میخواستی بمیرم
-نه نه این چه حرفیه
+اوم
-.........
+هوسوکی جونم......
-جونم پشمک
+چرا اون حرفا رو زدی
-کدوم حرفا
+همونا که گفتی دوسم داری و میزاری برم ....
-مگه بیهوش ..نبودی
+چرا ولی صدات و شنیدم
-خب چون دوست دارم
+ولی آخه من.....
-دوسم نداری
+نه نه خیلی هم خوبی ولی من هنوز ۱۹ سالمه
-اشکالی نداره کوچولو خودم بزرگت میکنم
+هوم
-دوسم داری نه نه منظورم اینکه عروس ننم میشی
+آره
-من ۶ تا بچه میخوام هااااا
+نه غلط کردم دوست ندارم
-دلت میاد
+نه دلم نمیاد اوففففف باشه
-افرین حالت بیا بغلم ببینم
هم دیگه رو بغل کردم و
.......
بعد از اون روز باهم زندگی میکردند و بعد از ۱ سال هوسوک به خواستگاری ا.ت میره و ازدواج میکنن و دو تا بچه ی دو قلو هم دارن که یکیشون پسره و اون یکی دختر
پایان
۵۷۲
۰۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.