تپش قلب پارت ۲۷
ما یه ماه بیشتر وقت ندارم میخوام برگردم لندن تا اونجا خوب شم اما اما جونگ کوک و چیکار کنم سومالیا:واییی بخاطرش برو خوب شو من:به جونگ کوک چیزی نگو خودن بعد اینکه برگشتم میگم اما فکر کنم ازم متنفر شه سومالیا من بدون اون نمی تونم سومالیا:اینجوری نگو مطمئنم اگه بعدا واقعیتو بگی میبخشتت من:میخوام فردا برم به تهیونگم میگم سومالیا به جونگ کوک نگیا وگرنه میخواد اونم بیاد منم تحمل ندارم منو اونجوری ببینو ازیت شه سومالیا:باشه نمیگم من:اونجا یه دکتر آشنا سراغ دارم میرم پیشش سومالیا:خوبی من برات بیلیتتو میگیرم توهم گریه نکن میفهمه من:باشه سومالیا:ساعت ۳ شب آماده باش میام دنبالت من:باشه سومالیا:الانم پاشو برو من:باشه ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه جونگ کوک نیومده بود رفتم تو دسشویی صورتمو آب زدم و اومدم بیرون نباید ناراحتیمو نشونش بدم وگرنه میگه چیشده رفتم بیرون لباسمو عوض کردم که جونگ کوک اومد رفتم پیشش من:آه جونگ کوک اومدی رفتم سمتش کوک:بیا تو بغلم دلم برات تنگ شده بود من:باشه رفتم بغلش کردم کوک:دلم برات تنگ شده بود من:منم همینطور عشقم کوک:دوباره که قلبت درد نگرفت من:نه همون موقع بود کوک:خیله خوب لبامو بوسید یه کوچولو و جدا شد دوباره بغلم کرد کوک:تهیونگ دلش برات تنگ شده بود گفت شب بریم پیشش من:باشه میریم کوک:خیله خوب یورا من:جونم دستشو رو صورتم گذاشت کوک:خوبی چرا انگار تو چشات اشکه چیزی شده من:نه نشده کوک:یه چیزی شده بگو من:تو چشام اشکه کوک:آره هست من:نمیدونم شاید چون چراغا خاموش بوده بعد روشن کردم چشمام درد گرفته وگرنه نمیدونم کوک:مطمئن باشم من:آره عشقم کوک:خیله خوب نفسم برو لباس بپوش بریم من:باشه منتظر باش کوک:خیله خوب رفتم لباس پوشیدم یه رژلب صورتی ژله ای زدم براق بود و رفتم بیرون از اتاق من:جونگ کوک کوک:اومدی من:آره کوک:بریم من:بریم رفتیم سمت خونه تهیونگ قلبم تیر میکشید ولی به رو نیاوردم دستمو که گرفت حالم خوب شد رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم در زدیم آیفون تصویری بود اینه خرگوشا😂 تهیونگ:بله من:داداش نمیخوای در و باز کنی تهیونگ:داداش کیه من خواهر ندارم من:عه ازیت نکن دیگه در و وا کن تهیونگ:من کسی که نمیشناسمو راه نمیدم بای😐 در و نزد من:اوکی خودت خواستی زنگ و سوزوندن از بس زدم بوق بوق بوق بوق تهیونگ:چه خبرته من:وا کن در و تا از پنجره نیومدم تهیونگ اگه تونستی من:اوکی خودت میدونی میتونم خونه جا پا داشت من:جونگ کوک من میرم بالا کوک:چی نه نمیزارم بری میوفتی من:نگران نباش میدونم چیکار کنم بلدم کوک:یورا من:نترس از دیوار رفتم بالا رسیدم به پنجره خونه تهیونگ کوک:گربه کی بودی تو در و آروم باز کرد سمت پنجره بود پسرام نشسته بودن
۱۰.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.