تک پارتی چان:)
وقتی میری بار و ساعت 3 شب برمیگردی🩵
یه لیوان دیگه رو هم سر کشیدی. با چشم های نیمه بازت دنبال موبایلت گشتی تا ساعت رو پیدا کنی. با دیدن ساعت روی موبایل متعجب و نگران شدی. ساعت 3 شب رو نشون می داد و تو باید تا ساعت 11 خونه می رفتی تا یه وقت چان مچتو نگیره. با بی حالی از روی مبل نرم اونجا بلند شدی و قدم های لرزونت رو به بیرون دادی. چند لحظه در جلوی در ورودی موندی تا هوای خنک پوستت رو نوازش کنه و کمی از حالت مستیت بپره.
بعد از چند دقیقه که کمی هوشیار تر شدی شروع به قدم زدن به سمت خونه کردی.
در راه چندین بار نزدیک بود به خاطر مستی زیاد به زمین بیوفتی و حتی نزدیک بود با ماشین برخورد کنی. هرطور شده بود خودتو به خونه رسوندی.
خواستی نشونه ای ببینی که آیا چان اومده یا نه که با دیدن چراغ های روشن خونه متوجه شدی اومده و این اصلأ چیز خوبی نبود.
کلید رو داخل قفل انداختی و در رو باز کردی.
با باز کردن در قدم های محکم شخصی رو که به سمتت می اومد احساس می کردی که مطمئن بودی چانه.
وقتی چان وارد راهرو شد با خشم بهت نگاه کرد. چشم های تیره اش از همیشه تیره تر و ترسناک تر بود.
به سمتت محکم قدم برداشت که شدت ضربان قلبت بیشتر شد.
مقابلت ایستاد و گفت : کجا بودی؟
نمی خواستی دروغ بگی پس جواب دادی: بیرون بودم.
چان نفس عمیقی کشید که بوی تند الکل رو از سمتت احساس کرد. اخمش غلیظ تر شد و گفت: بار بودی عزیزم؟
با ترس بزاق تلختو قورت دادی و گفتی:آره.
چان که انگار منتظر چنین جوابی از سمت تو بود تو رو محکم به دیوار کنارت چسبوند و دستاشو حصار بدنت کرد.
با تعجب گفتی: چی.. چیکار می کنی؟
چان کامل بدنشو بهت چسبوند که حتی نمی تونستی یک میلیمتر ازش فاصله بگیری.
با کلافگی گفتی: تمومش کن چان.
چان پوزخندی زد و گفت: من باید تمومش کنم؟
گفتی: خستم چان. ولم کن
که چان پوزخندی زد و لباشو به گوشت رسوند که وقتی حرف می زد لباش به لاله گوشت برخورد می کرد. گفت: اما خیلی توی بار خوشگذرونی کردی نه؟ الان نوبت منه خوش بگذرونم.
یه لیوان دیگه رو هم سر کشیدی. با چشم های نیمه بازت دنبال موبایلت گشتی تا ساعت رو پیدا کنی. با دیدن ساعت روی موبایل متعجب و نگران شدی. ساعت 3 شب رو نشون می داد و تو باید تا ساعت 11 خونه می رفتی تا یه وقت چان مچتو نگیره. با بی حالی از روی مبل نرم اونجا بلند شدی و قدم های لرزونت رو به بیرون دادی. چند لحظه در جلوی در ورودی موندی تا هوای خنک پوستت رو نوازش کنه و کمی از حالت مستیت بپره.
بعد از چند دقیقه که کمی هوشیار تر شدی شروع به قدم زدن به سمت خونه کردی.
در راه چندین بار نزدیک بود به خاطر مستی زیاد به زمین بیوفتی و حتی نزدیک بود با ماشین برخورد کنی. هرطور شده بود خودتو به خونه رسوندی.
خواستی نشونه ای ببینی که آیا چان اومده یا نه که با دیدن چراغ های روشن خونه متوجه شدی اومده و این اصلأ چیز خوبی نبود.
کلید رو داخل قفل انداختی و در رو باز کردی.
با باز کردن در قدم های محکم شخصی رو که به سمتت می اومد احساس می کردی که مطمئن بودی چانه.
وقتی چان وارد راهرو شد با خشم بهت نگاه کرد. چشم های تیره اش از همیشه تیره تر و ترسناک تر بود.
به سمتت محکم قدم برداشت که شدت ضربان قلبت بیشتر شد.
مقابلت ایستاد و گفت : کجا بودی؟
نمی خواستی دروغ بگی پس جواب دادی: بیرون بودم.
چان نفس عمیقی کشید که بوی تند الکل رو از سمتت احساس کرد. اخمش غلیظ تر شد و گفت: بار بودی عزیزم؟
با ترس بزاق تلختو قورت دادی و گفتی:آره.
چان که انگار منتظر چنین جوابی از سمت تو بود تو رو محکم به دیوار کنارت چسبوند و دستاشو حصار بدنت کرد.
با تعجب گفتی: چی.. چیکار می کنی؟
چان کامل بدنشو بهت چسبوند که حتی نمی تونستی یک میلیمتر ازش فاصله بگیری.
با کلافگی گفتی: تمومش کن چان.
چان پوزخندی زد و گفت: من باید تمومش کنم؟
گفتی: خستم چان. ولم کن
که چان پوزخندی زد و لباشو به گوشت رسوند که وقتی حرف می زد لباش به لاله گوشت برخورد می کرد. گفت: اما خیلی توی بار خوشگذرونی کردی نه؟ الان نوبت منه خوش بگذرونم.
۱۵.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.