اسلاید2 لباس سوزومه
اسلاید2 لباس سوزومه
اسلاید3 کفش سوزومه
اسلاید4 تیپ جنیور
مامان: اون موقع ها بابات میبردت الان کسی نیست ببرتت
سوزومه: باشه ببینم چی میشه
مامان: اوکی خدافظ
سوزومه بای
گوشی رو گذاشتم روی تخت رفتم سمت سرویس کار های لازم رو کردمو رفتم پایین دیدم جنیور نبود رفتم بالا در اتاقشو زدم رفتم تو
جنیور: واااو سحرخیز شدی
سوزومه: اوم.... جنیور برای چند روز وقت داری
جنیور: چطور
سوزومه: میخوام برم ژاپن تنهام
جنیور: برای چی... اتفاقی افتاده
سوزومه: مامان بزرگم کماست امیدی به زنده بودنش نیست
جنیور: اوم اوکیه....... کی میخوای بری
سوزومه: امروز ظهر
جنیور: بلیط گرفتی
سوزومه: ری جورش میکنه
جنیور: اوکی تو وسایلاتو جم کن منم از دبیرستان برای هردومون اجازه میگیرم
سوزومه: ممنون
جنیور: برادرا برای این روزاست........ خب دیگه برو
سوزومه: اوکی
از اتاقش اومدم بیرونو رفتم سمت اتاقم زنگ زدم ری و رو بلند گو گذاشتم و شروع کردم به جم کردن وسایلام
ری: الو سوزی
سوزومه: خوبی
ری: ممنون
سوزومه: برای ظهر بلیط میخوام
ری: کجا؟
سوزومه: ژاپن
ری: اتفاقی افتاده
سوزومه: اوم مامام بزرگم کماست
ری: اوم.......باشه برات جور میکنم
سوزومه: دوتا بلیط میخوام
ری: جنیور رو هم میبری
سوزومه: اوم مامانم گفت تنها نرم
ری: درست میگه تو تابحال تنها نرفتی
سوزومه: اوم....... کاری نداری
ری: نه خدافظ
سوزومه: بای
نشستم وسایلامو جم کردم و رفتم پایین امروز الن خونه نبود پس رفتم سمت یخچال و یچیزایی برداشتمو گذاشتم روی میز و زنگ زدم جنیور
جنیور: الو
سوزومه: بیا پایین صبحونه بخور
جنیور: اوکی اومدم
تا جنیور بیاد برای ظهر غذا سفارش دادم
«ژاپن»
اسلاید3 کفش سوزومه
اسلاید4 تیپ جنیور
مامان: اون موقع ها بابات میبردت الان کسی نیست ببرتت
سوزومه: باشه ببینم چی میشه
مامان: اوکی خدافظ
سوزومه بای
گوشی رو گذاشتم روی تخت رفتم سمت سرویس کار های لازم رو کردمو رفتم پایین دیدم جنیور نبود رفتم بالا در اتاقشو زدم رفتم تو
جنیور: واااو سحرخیز شدی
سوزومه: اوم.... جنیور برای چند روز وقت داری
جنیور: چطور
سوزومه: میخوام برم ژاپن تنهام
جنیور: برای چی... اتفاقی افتاده
سوزومه: مامان بزرگم کماست امیدی به زنده بودنش نیست
جنیور: اوم اوکیه....... کی میخوای بری
سوزومه: امروز ظهر
جنیور: بلیط گرفتی
سوزومه: ری جورش میکنه
جنیور: اوکی تو وسایلاتو جم کن منم از دبیرستان برای هردومون اجازه میگیرم
سوزومه: ممنون
جنیور: برادرا برای این روزاست........ خب دیگه برو
سوزومه: اوکی
از اتاقش اومدم بیرونو رفتم سمت اتاقم زنگ زدم ری و رو بلند گو گذاشتم و شروع کردم به جم کردن وسایلام
ری: الو سوزی
سوزومه: خوبی
ری: ممنون
سوزومه: برای ظهر بلیط میخوام
ری: کجا؟
سوزومه: ژاپن
ری: اتفاقی افتاده
سوزومه: اوم مامام بزرگم کماست
ری: اوم.......باشه برات جور میکنم
سوزومه: دوتا بلیط میخوام
ری: جنیور رو هم میبری
سوزومه: اوم مامانم گفت تنها نرم
ری: درست میگه تو تابحال تنها نرفتی
سوزومه: اوم....... کاری نداری
ری: نه خدافظ
سوزومه: بای
نشستم وسایلامو جم کردم و رفتم پایین امروز الن خونه نبود پس رفتم سمت یخچال و یچیزایی برداشتمو گذاشتم روی میز و زنگ زدم جنیور
جنیور: الو
سوزومه: بیا پایین صبحونه بخور
جنیور: اوکی اومدم
تا جنیور بیاد برای ظهر غذا سفارش دادم
«ژاپن»
۱۲۴
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.