رمان عشق بی پایان💗🌛
رمان عشق بی پایان💗🌛
#پارت¹🌸
بلخره دانشگاه تموم شد و اونیاز ازدواج کرده بودن نزدیک ¹ سال..سوسعم نامزد بودن...ایبر ¹ دونه بچه داشتن...اونیاز ¹ دونه🍫
عمر:سلام عشقم
سوسن:سلام عمر
عمر:میگم امروز بریم خونه دوروک و اسیه اینا شام بخوریم؟
سوسن:فکر خوبیه من به ایبیکه زنگ میزنم تو به اسیه
سوسن زنگ زد به ایبیکه🍓
سوسن:سلام
ایبیکه:سلام سوزی جون
سوسن:میگم امروز قراره بریم شام خونه اسیه اینا شما هم میاید؟
ایبیکه:باش
سوسن:اوک خداحافظ
برک:کی بود عشقم؟
ایبیکه:سوزی بود میگف امشب شام بریم خونه اسیه اینا
نازی:اخ جون💗
شب شده بود🌈
خونه اونیاز اینا🌛
دینگ دینگ🧋
اسیه:حتما سوسن و عمر و ایبیکه و برک و نازی اومدن🔮
ایما:هورا🌷
اسیه در رو باز کرد ایبر و سوسعم بود💅
ایما:سلام نازی جون بیا بریم بازی کنیم🤍
نازی:بریم🍫
دوروک:از دست این دوتا فندق🍼
#ادامه_دارد
#پارت¹🌸
بلخره دانشگاه تموم شد و اونیاز ازدواج کرده بودن نزدیک ¹ سال..سوسعم نامزد بودن...ایبر ¹ دونه بچه داشتن...اونیاز ¹ دونه🍫
عمر:سلام عشقم
سوسن:سلام عمر
عمر:میگم امروز بریم خونه دوروک و اسیه اینا شام بخوریم؟
سوسن:فکر خوبیه من به ایبیکه زنگ میزنم تو به اسیه
سوسن زنگ زد به ایبیکه🍓
سوسن:سلام
ایبیکه:سلام سوزی جون
سوسن:میگم امروز قراره بریم شام خونه اسیه اینا شما هم میاید؟
ایبیکه:باش
سوسن:اوک خداحافظ
برک:کی بود عشقم؟
ایبیکه:سوزی بود میگف امشب شام بریم خونه اسیه اینا
نازی:اخ جون💗
شب شده بود🌈
خونه اونیاز اینا🌛
دینگ دینگ🧋
اسیه:حتما سوسن و عمر و ایبیکه و برک و نازی اومدن🔮
ایما:هورا🌷
اسیه در رو باز کرد ایبر و سوسعم بود💅
ایما:سلام نازی جون بیا بریم بازی کنیم🤍
نازی:بریم🍫
دوروک:از دست این دوتا فندق🍼
#ادامه_دارد
۷۵۴
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.