گذشته ی سیاه و آینده ی سفید پارت ۳
از زبون جانگ کوک
لبام خورد به لباش حس خوبی داشتم و نیخواستم همینجوری بمونم که ات هولم داد و با جیسو فرار کردن من و تهیونگ کپ کرده بودیم
از زبون ات
با جیسو تا جایی که تونستیم دوییدیم 🥵🥵 و اونقدر حواسموم به دویدنمون نبود که نفهمیدیم کی از مدرسه خارج شدیم و وقتی به خودمون اومدیم فهمیدیم که گم شدیم یک جایی که هیچ کس نبود هیچ کس حتی یک انسانم رد نمی شد چه برسع به ماشین هم من هم جیسو خیلی ترسیده بودیم
از زبون معلم
رفتم سر کلاس دیدم ات و جیسو نیستن به دوتا از بچه ها گفتم برن صداشون کنن ولی اون دونفر نتونستن پیداشون کنن و بعد تهیونگ و جانگ کوک اومدن همه یچو برام تعریف کردن. کپ کردم واسه ی همین دوربین هارو چک کردیم و دیدیم از مدرسه رفتن جانگ کوک گفت: شاید رفتن خونه زنگ بزنین خونشون ( بایدم این و بگی چون مامان بابات که نمیکشنت که چرا از مدرسه رفتی بیرون😑) زنگ زدیم گفتن نیومدن خونه (الان چهار نفر دیگه هم به اعضاء نگران ها اضافه شدن) زنگ زدیم پلیس اما اونم نمی تونست پیداشون کنه
از زبون ات
ات : جیسو داره شب می شه من خیلی سردمه خیلی هم نگرانم جیسو: منم همینطور یک یهو یک ماشین داشت رد می شد که من و جیسو سریع رفتیم سمت ش یک پیرزن بود 😨
ببخشید که کم بود ولی الان یک پارت دیگه هم میزارم💜❤💜❤
لبام خورد به لباش حس خوبی داشتم و نیخواستم همینجوری بمونم که ات هولم داد و با جیسو فرار کردن من و تهیونگ کپ کرده بودیم
از زبون ات
با جیسو تا جایی که تونستیم دوییدیم 🥵🥵 و اونقدر حواسموم به دویدنمون نبود که نفهمیدیم کی از مدرسه خارج شدیم و وقتی به خودمون اومدیم فهمیدیم که گم شدیم یک جایی که هیچ کس نبود هیچ کس حتی یک انسانم رد نمی شد چه برسع به ماشین هم من هم جیسو خیلی ترسیده بودیم
از زبون معلم
رفتم سر کلاس دیدم ات و جیسو نیستن به دوتا از بچه ها گفتم برن صداشون کنن ولی اون دونفر نتونستن پیداشون کنن و بعد تهیونگ و جانگ کوک اومدن همه یچو برام تعریف کردن. کپ کردم واسه ی همین دوربین هارو چک کردیم و دیدیم از مدرسه رفتن جانگ کوک گفت: شاید رفتن خونه زنگ بزنین خونشون ( بایدم این و بگی چون مامان بابات که نمیکشنت که چرا از مدرسه رفتی بیرون😑) زنگ زدیم گفتن نیومدن خونه (الان چهار نفر دیگه هم به اعضاء نگران ها اضافه شدن) زنگ زدیم پلیس اما اونم نمی تونست پیداشون کنه
از زبون ات
ات : جیسو داره شب می شه من خیلی سردمه خیلی هم نگرانم جیسو: منم همینطور یک یهو یک ماشین داشت رد می شد که من و جیسو سریع رفتیم سمت ش یک پیرزن بود 😨
ببخشید که کم بود ولی الان یک پارت دیگه هم میزارم💜❤💜❤
۱۰.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.