part: 26
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
▪ویو تهیونگ▪
دختره: هی وحسی ...چرا سر اون بد بخت داد میزنی
ته: به تو چه
گره دستمو سفط کرد
تهه: هعیی
از جاش بلند شد
دختره: زود برید خونتون خوnریزیت نباید بیشتر بشهه ...اون دوست دخترتم باهاش بد جو اسیب دیده
خواستم بگم اون دوست دختر من نیس که
کوک: اسمت چیه؟
دختره: باید بگم؟
کوک: ارع
دختره کاری که میکردو متوقف کرد
دختره: هانا
چاقویی از لباسش دراوردو چند جییز رو گرگه رو قط کردو داخل کیسه ایی گذاشت
هانا: خداحافظ
داخل جنگل ناپدید شد
جونگکوک ماشد بره دنبالش ولی
کوک: جونگکوک بلند شو ببرمت داخل ماشین
ته: چلاق که نیستم
از جام بلند شدم
ته: یکی دیگه چلاق شده
و به طرفه جاده حرکت کردم
▪ویو جونگکوک▪
وقتی تهیونگ خارج شد میدونستم اونم بره زنده بر نمیگردهه
وقتی ماشینش خارج شد
متورشو برداشتم و دنبالش رفتم که وسط جاده ماشینشو دیدم ولی توش خالی بود
از متور میاده شدم و رفتن جلو تر جنازه یه گرگ اونجا بود ولی خبری از کسی نبود
یه دفعه دختری از بین درختا امد بیرون
تیپ تامبویی داشت و به طرف گرگه رفت
کو: ت کی؟؟
سرشو بلتد کردو بهم چشم دوخت همون موقعه صدای
جیغ امده که به طرف صدا دوییدم حتی فهنیدم که دختره هم دنبالم امد
وقتی رسیدم گرگی بود که کلشو به چپ و راست تکون نیداد تا جییزیو دراره
که یه دفعه تکیه چوب کلفتی افتا بیرون و گرگه
خواستم برم و کاری بکنم که
دختره دستشو روی سیnم گذاشت
دختره: نکن..
یه دفعه اسلحه ایی دراوردو داخل دل گرگه شلیک کرد ولی گرگه گاز زده بود
▪حال▪
تهیونگ به سمت حاده رفت و منم به انالی کم کم کردم راه بره
به حاده رسیدیم
ته : با متورم امدیی؟؟؟
کوک: خوبه امد دنبال جون تو هااا
ته: سوار شو برش گردونی
کوک: انالیو تو برر
ته: خوب ..بیا
▪ویو تهیونگ▪
در کنار راننده رو باز کردم
ته: سوار شوو
و خودم به طرف صندلی رااننده رفتم و سوار شدم
وقتی انالی درو بست دور زدم و به طرف خونه روندم
نگاهای انالی
حق حقاشش
رو مخم بود
ته: چته؟؟ تموم شده دیگه بس کنن
انا:: ببخشید.....دستتت...درد..میکنه؟؟
به طرفش نگاه کردم
ته: ن.نه
دوباره گریه کرد مشتم و دور فرمون سفط کردم
ته: خفهههه شووو
▪ویو تهیونگ▪
دختره: هی وحسی ...چرا سر اون بد بخت داد میزنی
ته: به تو چه
گره دستمو سفط کرد
تهه: هعیی
از جاش بلند شد
دختره: زود برید خونتون خوnریزیت نباید بیشتر بشهه ...اون دوست دخترتم باهاش بد جو اسیب دیده
خواستم بگم اون دوست دختر من نیس که
کوک: اسمت چیه؟
دختره: باید بگم؟
کوک: ارع
دختره کاری که میکردو متوقف کرد
دختره: هانا
چاقویی از لباسش دراوردو چند جییز رو گرگه رو قط کردو داخل کیسه ایی گذاشت
هانا: خداحافظ
داخل جنگل ناپدید شد
جونگکوک ماشد بره دنبالش ولی
کوک: جونگکوک بلند شو ببرمت داخل ماشین
ته: چلاق که نیستم
از جام بلند شدم
ته: یکی دیگه چلاق شده
و به طرفه جاده حرکت کردم
▪ویو جونگکوک▪
وقتی تهیونگ خارج شد میدونستم اونم بره زنده بر نمیگردهه
وقتی ماشینش خارج شد
متورشو برداشتم و دنبالش رفتم که وسط جاده ماشینشو دیدم ولی توش خالی بود
از متور میاده شدم و رفتن جلو تر جنازه یه گرگ اونجا بود ولی خبری از کسی نبود
یه دفعه دختری از بین درختا امد بیرون
تیپ تامبویی داشت و به طرف گرگه رفت
کو: ت کی؟؟
سرشو بلتد کردو بهم چشم دوخت همون موقعه صدای
جیغ امده که به طرف صدا دوییدم حتی فهنیدم که دختره هم دنبالم امد
وقتی رسیدم گرگی بود که کلشو به چپ و راست تکون نیداد تا جییزیو دراره
که یه دفعه تکیه چوب کلفتی افتا بیرون و گرگه
خواستم برم و کاری بکنم که
دختره دستشو روی سیnم گذاشت
دختره: نکن..
یه دفعه اسلحه ایی دراوردو داخل دل گرگه شلیک کرد ولی گرگه گاز زده بود
▪حال▪
تهیونگ به سمت حاده رفت و منم به انالی کم کم کردم راه بره
به حاده رسیدیم
ته : با متورم امدیی؟؟؟
کوک: خوبه امد دنبال جون تو هااا
ته: سوار شو برش گردونی
کوک: انالیو تو برر
ته: خوب ..بیا
▪ویو تهیونگ▪
در کنار راننده رو باز کردم
ته: سوار شوو
و خودم به طرف صندلی رااننده رفتم و سوار شدم
وقتی انالی درو بست دور زدم و به طرف خونه روندم
نگاهای انالی
حق حقاشش
رو مخم بود
ته: چته؟؟ تموم شده دیگه بس کنن
انا:: ببخشید.....دستتت...درد..میکنه؟؟
به طرفش نگاه کردم
ته: ن.نه
دوباره گریه کرد مشتم و دور فرمون سفط کردم
ته: خفهههه شووو
۲۴.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.