★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 5
رفتیم پایین همه اومدن و دیدم یه مرد داره بهم نگاه میکنه همچیش سیاه بود لباس شلوارش کفشش ماسکش همچیش سیاه بود خیلی احساس بدی بهش داشتم دستو پاهام میلرزید جونگکوک بهم نگاه کرد بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: یوری خوبی؟!
یوری: ها عام چیزه من خوبم
جونگکوک: نه خوب نیستی دستو پاهات داره میلرزه
یوری: عام.....
جونگکوک: بیا بریم بالا بهم بگو چته
یوری: خیله خب باشه
رفتیم بالا پشتمو دیدم همون مرده داره دنبالم میگرده دست جونگکوک رو گرفتم سریع رفتیم تو اوتاق جونگکوک بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: یوری خوبی چرا ترسیدی
یوری:(جلوی بغضشو گرفت)
جونگکوک: یوری داری گریه میکنی (نگران)
یوری: جونگکوک (گریه کرد)
جونگکوک: یوری گریه نکن (بغلش کرد)
یوری: خیلی میترسم جونگکوک (گریه)
جونگکوک: خیله خب اروم باش بهم بگو چته
یوری: وقتی رفتیم پایین یه مرد قد بلند بهم نگاه کرد
جونگکوک: صورتشو دیدی؟
یوری: نه همچیش سیاه بود لباسش شلوارش کفشش ماسکش همچیش سیاه بود فقط چشماش معلوم بود خیلی احساس بدی دارم جونگکوک (گریه)
جونگکوک: خیله خب یوری اروم باش گریه نکن به همیه نگهبانا میگم اون مرد رو تعقیبش کنن باشه
یوری: خیله خب باشه من ارومم
جونگکوک: ببین تا من هستم از هیچی نترس ببین من یه مافیا هستم از من نترس من ازت محافظت میکنم
یوری: باشه باشه
جونگکوک: نفس عمی....(داشتم حرف میزدم که یکی در زد)
یوری: کیه؟
...:(تق تق)
جونگکوک: همینجا وایسا
جونگکوک داشت توی اتاق دنبال یه چیزی میگشت،دره کشو رو باز کرد دیدم اصلحه رو دراورد بهش گفتم 👇🏻
یوری: جونگکوک داری چه کار میکنی (ترس)
جونگکوک: هیش ساکت
یوری: باشه باشه
جونگکوک رفت جلو در رو اروم اروم باز کرد دید هیشکی نبود رفت جلوتر که دیدم یکی یه مشت محکم بهش زد و فرار کرد منم رفتم پیشه جونگکوک بهش گفتم 👇🏻
یوری: جونگکوکااااااااااااااااااااااا (داد)
جونگکوک: ی...یوری اروم باش من خوبم
یوری: جونگکوک پاشو پاشو (گریه)
جونگکوک: یوری گریه نکن
یوری: میترسم بلایی سرت بیاد
جونگکوک: نترس وایسا به جین زنگ بزنم(زنگ زد)
جین: الو سلام
جونگکوک: سلام جین میخوام تمام خونه رو بگردی ببینی یه مرده سیاه پوش میبینی یا نه
جین: چشم
جونگکوک: فعلا (تلفن رو قطع شد)
★تا جایی که تونستم براتون گذاشتم پارت بعدی رو هم میزارم شرط ۱۰ لایک ★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #بی_تی_اس
#فیک #داستان
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 5
رفتیم پایین همه اومدن و دیدم یه مرد داره بهم نگاه میکنه همچیش سیاه بود لباس شلوارش کفشش ماسکش همچیش سیاه بود خیلی احساس بدی بهش داشتم دستو پاهام میلرزید جونگکوک بهم نگاه کرد بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: یوری خوبی؟!
یوری: ها عام چیزه من خوبم
جونگکوک: نه خوب نیستی دستو پاهات داره میلرزه
یوری: عام.....
جونگکوک: بیا بریم بالا بهم بگو چته
یوری: خیله خب باشه
رفتیم بالا پشتمو دیدم همون مرده داره دنبالم میگرده دست جونگکوک رو گرفتم سریع رفتیم تو اوتاق جونگکوک بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: یوری خوبی چرا ترسیدی
یوری:(جلوی بغضشو گرفت)
جونگکوک: یوری داری گریه میکنی (نگران)
یوری: جونگکوک (گریه کرد)
جونگکوک: یوری گریه نکن (بغلش کرد)
یوری: خیلی میترسم جونگکوک (گریه)
جونگکوک: خیله خب اروم باش بهم بگو چته
یوری: وقتی رفتیم پایین یه مرد قد بلند بهم نگاه کرد
جونگکوک: صورتشو دیدی؟
یوری: نه همچیش سیاه بود لباسش شلوارش کفشش ماسکش همچیش سیاه بود فقط چشماش معلوم بود خیلی احساس بدی دارم جونگکوک (گریه)
جونگکوک: خیله خب یوری اروم باش گریه نکن به همیه نگهبانا میگم اون مرد رو تعقیبش کنن باشه
یوری: خیله خب باشه من ارومم
جونگکوک: ببین تا من هستم از هیچی نترس ببین من یه مافیا هستم از من نترس من ازت محافظت میکنم
یوری: باشه باشه
جونگکوک: نفس عمی....(داشتم حرف میزدم که یکی در زد)
یوری: کیه؟
...:(تق تق)
جونگکوک: همینجا وایسا
جونگکوک داشت توی اتاق دنبال یه چیزی میگشت،دره کشو رو باز کرد دیدم اصلحه رو دراورد بهش گفتم 👇🏻
یوری: جونگکوک داری چه کار میکنی (ترس)
جونگکوک: هیش ساکت
یوری: باشه باشه
جونگکوک رفت جلو در رو اروم اروم باز کرد دید هیشکی نبود رفت جلوتر که دیدم یکی یه مشت محکم بهش زد و فرار کرد منم رفتم پیشه جونگکوک بهش گفتم 👇🏻
یوری: جونگکوکااااااااااااااااااااااا (داد)
جونگکوک: ی...یوری اروم باش من خوبم
یوری: جونگکوک پاشو پاشو (گریه)
جونگکوک: یوری گریه نکن
یوری: میترسم بلایی سرت بیاد
جونگکوک: نترس وایسا به جین زنگ بزنم(زنگ زد)
جین: الو سلام
جونگکوک: سلام جین میخوام تمام خونه رو بگردی ببینی یه مرده سیاه پوش میبینی یا نه
جین: چشم
جونگکوک: فعلا (تلفن رو قطع شد)
★تا جایی که تونستم براتون گذاشتم پارت بعدی رو هم میزارم شرط ۱۰ لایک ★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #بی_تی_اس
#فیک #داستان
۱۶.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.