You love a vampire : part 3 (7)
سوهو نگاه لیلی رو دنبال کرد . لوهان بی جون اونجا افتاده بود گردنش زخم بود . به نظر میومد که وسیله ی تیزی به گردنش خورده . سوهو به زخمش نگاه کرد به نظر نمیومد که جای شمشیر یا چاقو باشه چون کوچیکتر از این حرفا بود
سوهو: لیلی برو دکتر خبر کن ...زود باش!
لیلی بدو بدو رفت و دکتر و بقیه رو خبر کرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
همه بالای سر لوهان بودن و نگران بودن . لیلی گریه میکرد و خیلی نگرانش بود.
دکتر : شانس اوردین که گردنش آسیبی ندیده ...اگه اون چیزی که به گردنشون خورده بیشتر از این فرو میرفت دیگه هیچ کاری نمیشد کرد ...اما الان روی زخمشون دارویی زدم که زود خوبش میکنه ...فقط باید استراحت کنن
سوهو: ممنونم دکتر...
دکتر وسایلش رو جمع کرد و رفت
لیلی: اوپا...یعنی حالش خوب میشه؟
سوهو: البته که میشه...نگران نباش عزیزم
بغلش کرد و سرشو ناز کرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
تائو و لیلی باهم قدم میزدن . تائو یهو وایساد
تائو: لیلی...میخوام ازت یه چیزی بپرسم
_خب...؟
تائو: از گفتنش میترسیدم اما الان حاضرم که اینو ازت بپرسم...
زانو زد و دستاشو گرفت
تائو: پرنسس لیلی...با من ازدواج میکنی؟
لیلی از شنیدن این حرف خوشحال شد و اشک تو چشماش جمع شد و بلند گفت : بله!
تائو بلند شد حلقه رو از جیبش در اورد و دستش کرد بعدم بلندش کرد و چرخوندش . بعد اینکه گذاشتش زمین چشماش رو بست و خیلی آروم لباهاشو بوسید
ادامه دارد...
*امیدوارم لذت برده باشید، نظر یادتون نره🤗*
قسمت چهارم رو روز سه شنبه میزارم
سوهو: لیلی برو دکتر خبر کن ...زود باش!
لیلی بدو بدو رفت و دکتر و بقیه رو خبر کرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
همه بالای سر لوهان بودن و نگران بودن . لیلی گریه میکرد و خیلی نگرانش بود.
دکتر : شانس اوردین که گردنش آسیبی ندیده ...اگه اون چیزی که به گردنشون خورده بیشتر از این فرو میرفت دیگه هیچ کاری نمیشد کرد ...اما الان روی زخمشون دارویی زدم که زود خوبش میکنه ...فقط باید استراحت کنن
سوهو: ممنونم دکتر...
دکتر وسایلش رو جمع کرد و رفت
لیلی: اوپا...یعنی حالش خوب میشه؟
سوهو: البته که میشه...نگران نباش عزیزم
بغلش کرد و سرشو ناز کرد
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
تائو و لیلی باهم قدم میزدن . تائو یهو وایساد
تائو: لیلی...میخوام ازت یه چیزی بپرسم
_خب...؟
تائو: از گفتنش میترسیدم اما الان حاضرم که اینو ازت بپرسم...
زانو زد و دستاشو گرفت
تائو: پرنسس لیلی...با من ازدواج میکنی؟
لیلی از شنیدن این حرف خوشحال شد و اشک تو چشماش جمع شد و بلند گفت : بله!
تائو بلند شد حلقه رو از جیبش در اورد و دستش کرد بعدم بلندش کرد و چرخوندش . بعد اینکه گذاشتش زمین چشماش رو بست و خیلی آروم لباهاشو بوسید
ادامه دارد...
*امیدوارم لذت برده باشید، نظر یادتون نره🤗*
قسمت چهارم رو روز سه شنبه میزارم
۳.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.