پارت: 9
پارت: 9
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 9
"Light After Darkness"
لایلا: میبینم دو مرغ عاشق کنار همن! میدونستین خیلی احمقین! شما دوتا زندگی منو بهم زدین! با پدر من چیکار کردین؟
کوک: اولا فوضولیش به تو نیومده که ما کجاییم دوما احمق قیافته دختره ی بز بعدشم همون کاری که لایقش بود
بعدشم رفتیم
رفتیم توی فضای جنگل و شروع کردیم قدم زدن میخواستم لونا رو ببرم کوه اینجا
توی راه بودیم دیدم رسیدیم چه زووود(ببخشید دیگه)
رسیدیم اونجا خورشید داشت غروب میکرد لونا گفت: کوکی تو مثل خورشیدی خیلی درخشانی و به همه میتابی!
کوک: تو هم مثل معنی اسمت مثل ماهی درخشنده تو تارکی شب فوق العاده میتابی درختی همه تارکن و تو متفاوتی و روشنی اما همین تفاوت باعث میشه دوست داشتنی تر بشی!
خلاصه دو کفتر عاشق لاو میترکوندن و بلخره رفتن
صبح
صبح تو بغل کوک بیدار شدم دیدم زل زده بهم خندم گرفت گفت: عه وا چرا میخندی مگه من شبیه عنم؟
لونا: نه اخه زل زده بودی بهم خندم گرفت
کوک: اخه خشگل ندیدم عوووف اتیش
لونا: بسه بلند شو میخوام برم دستشویی
کوک: بلند شدم و رفت
ویو نویسنده:
خلاصه این اردو. هم بلخره تموم شد و همه رفتن سر زندگی خودشون
و مامان بابای لونا هم برگشتن
ویو مادر لونا:
لونا امشب به یک مهمونی دعوتیم
لونا: کدوم مهمونی؟
مادر لونا: یه مهمونی دوستانه
لونا: اها رفتم اماده شدم و یکی لباس پوشیدن موهامو درست مردم و یه ارایش خیلی کمی کردم و رفتیم
رسیدیم مهمونی وای چقد شلوغه
مادر لونا: خب بریم
رفتیم داخل و یه اشنا دیدم وای پشمام کوک هم اینجاست!
تا منو دید چشماش برق زد و رفتم پیشش گفتم سلام راستی تو اینجا چی میگی
گفت: سلام منم خوبم اینحا مهمونی مافیا هاست تو اینجا چی میخوای
لونا: اما مامان من کفت مهمونی دوستان ست
کوک: مامانت کیه؟
لونا: به مامانم اشاره کردم
کوک: شتتتت مامانت مادام پارکه
لونا: کی کی؟!
کوک: پدر مادرت مافیان
لونا: اههههه شت
کوک: بیا بریم ولش
رفتیم و باهم رقصیدیم مست کردی عکس گرفتیم غذا خوردیم و خلاصه حااال کردیم
ویو نویسنده:
لونا رفت خونه خوابید
صبح
لونا بیدار شد و چون تعطیل بود مدرسه نداشت و رفت پایین پیش مامانش صبحونه بخوره
سر میز بود با پدر مادرش که مامانش گفت: لونا یه چیزی بگم؟
لونا: بله بگو مامان!
مادر لونا: اون اقایی بود که مارو دعوت کرده بود!
لونا: خب
مادر لونا: تو باید با پسرش ازدواج کنی!
لونا: چیییی اما من یکی دیگه رو دوست دارم مامان
مادر لونا: خب که چی بلخره باید ازدواج کنی فک کنم فهمیدی ما چیکاره ایم پس باید گوش کنی و لطفا بچه بازی در نیار
پارت جدید دوزتان گل 🗿🌕✨🦋
من خیلی ادمین خوبیم براتون انقد پارت میزارم حال کنید حمایتم کنید🗿🌕✨❤
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 9
"Light After Darkness"
لایلا: میبینم دو مرغ عاشق کنار همن! میدونستین خیلی احمقین! شما دوتا زندگی منو بهم زدین! با پدر من چیکار کردین؟
کوک: اولا فوضولیش به تو نیومده که ما کجاییم دوما احمق قیافته دختره ی بز بعدشم همون کاری که لایقش بود
بعدشم رفتیم
رفتیم توی فضای جنگل و شروع کردیم قدم زدن میخواستم لونا رو ببرم کوه اینجا
توی راه بودیم دیدم رسیدیم چه زووود(ببخشید دیگه)
رسیدیم اونجا خورشید داشت غروب میکرد لونا گفت: کوکی تو مثل خورشیدی خیلی درخشانی و به همه میتابی!
کوک: تو هم مثل معنی اسمت مثل ماهی درخشنده تو تارکی شب فوق العاده میتابی درختی همه تارکن و تو متفاوتی و روشنی اما همین تفاوت باعث میشه دوست داشتنی تر بشی!
خلاصه دو کفتر عاشق لاو میترکوندن و بلخره رفتن
صبح
صبح تو بغل کوک بیدار شدم دیدم زل زده بهم خندم گرفت گفت: عه وا چرا میخندی مگه من شبیه عنم؟
لونا: نه اخه زل زده بودی بهم خندم گرفت
کوک: اخه خشگل ندیدم عوووف اتیش
لونا: بسه بلند شو میخوام برم دستشویی
کوک: بلند شدم و رفت
ویو نویسنده:
خلاصه این اردو. هم بلخره تموم شد و همه رفتن سر زندگی خودشون
و مامان بابای لونا هم برگشتن
ویو مادر لونا:
لونا امشب به یک مهمونی دعوتیم
لونا: کدوم مهمونی؟
مادر لونا: یه مهمونی دوستانه
لونا: اها رفتم اماده شدم و یکی لباس پوشیدن موهامو درست مردم و یه ارایش خیلی کمی کردم و رفتیم
رسیدیم مهمونی وای چقد شلوغه
مادر لونا: خب بریم
رفتیم داخل و یه اشنا دیدم وای پشمام کوک هم اینجاست!
تا منو دید چشماش برق زد و رفتم پیشش گفتم سلام راستی تو اینجا چی میگی
گفت: سلام منم خوبم اینحا مهمونی مافیا هاست تو اینجا چی میخوای
لونا: اما مامان من کفت مهمونی دوستان ست
کوک: مامانت کیه؟
لونا: به مامانم اشاره کردم
کوک: شتتتت مامانت مادام پارکه
لونا: کی کی؟!
کوک: پدر مادرت مافیان
لونا: اههههه شت
کوک: بیا بریم ولش
رفتیم و باهم رقصیدیم مست کردی عکس گرفتیم غذا خوردیم و خلاصه حااال کردیم
ویو نویسنده:
لونا رفت خونه خوابید
صبح
لونا بیدار شد و چون تعطیل بود مدرسه نداشت و رفت پایین پیش مامانش صبحونه بخوره
سر میز بود با پدر مادرش که مامانش گفت: لونا یه چیزی بگم؟
لونا: بله بگو مامان!
مادر لونا: اون اقایی بود که مارو دعوت کرده بود!
لونا: خب
مادر لونا: تو باید با پسرش ازدواج کنی!
لونا: چیییی اما من یکی دیگه رو دوست دارم مامان
مادر لونا: خب که چی بلخره باید ازدواج کنی فک کنم فهمیدی ما چیکاره ایم پس باید گوش کنی و لطفا بچه بازی در نیار
پارت جدید دوزتان گل 🗿🌕✨🦋
من خیلی ادمین خوبیم براتون انقد پارت میزارم حال کنید حمایتم کنید🗿🌕✨❤
۶.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.