🖤پادشاه من🖤 پارت ۲۶
از زبان ا.ت:
داشتم باهاش میرفتم که خواست به جونگ کوک تیر بزنه پریدم جلوش و تیر به من خورد که همه جا سیاه شد................
از زبان جیمین :
ا.ت پرید جلوی جونگ کوک و تیر خورد که هم از طرف ما تیراندازی شد هم اونا من یونا رو سپردم به خدمتکارها و خودم حساب همشونو رسیدم ولی اون لوسیفر عوضی ا.ت با خودش برد و اونا فرار کردن دستور دادم دنبالشون برن ولی بی عرضه ها گمشون کردن جونگ کوک تو شک بود و صدای جیغ از بالای اتاق می اومد دیدم یونا همه چی شکسته و دیوونه شده رفتند بغلش کردم که بیهوش شد سری زنگ زدم دکتر تا بیاد که دیدم صدای تیراندازی میاد کوک داشت چندتا از بادیگارد ها رو میکشت رفتم پایین و گفتم :
جیمین: داری چیکار میکنی( داد) 🤨
کوک: ولم کن جیمینن اینا باید بمیرن نتونستن مواظب یه دختر باشن پس حقشونه که بمیرن😡
جیمین : پیداش میکنیم ا.ت پیدا میکنیم خودتو کنترل کن🤯
کوک : اگه مرده باشه چی بخاطر من پرید جلوی تیر 😭
جیمین : هیچیش نمیشه ☹️
از زبان جیمین :
شب و روز دنبال ا.ت میگشتم البته لوسیفر اونو نمیزاره کره حتما یه کشور دیگه ان اما من پیداش میکنم بخاطر یونا هم شده پیداش میکنم بلاخره دیر و زود پیدات میکنم لوسیفر عوضی اون موقعس که حسابتو میرسم
فلش بک ۱۵ روز بعد از زبان جیمین :
هنوز ا.ت پیدا نکردم اما کوک به چپش هم نیس چرا اینجوری شده چندروزه یه دختر به اسم هیروشیما رو تو قمار بردیم اومد عمارت کوک به عنوان خدمتکار بعد یه هفته شد خانوم خونه هرشب پیش هم میخوابن تازه قراره ازدواج هم بکنن پسره ی نمک نشناس ا.ت بخاطرت پرید جلوی تیر اونوقت تو الان به یه ورت هم نیس اون پسره ی بیشعور بیخیال من عاشق یونا شدم و باهم ازدواج کردیم بچمون دختره و دوماه دیگه بدنیا میاد میخوایم اسمشو بزاریم یه جی ولی از وقتی ا.ت گم شده یونا افسردگی گرفته.................
فلش بک یه ماه بعد از زبان ا.ت:
لوسیفر کثافت منو اورد امریکا من ازش هم میترسم هم چندشم میشه دکتر گفته چون تیر به جای حساسی خورده فعلا نباید کاری کنه وگرنه تا الان اون عوضی حرومزاده بهم تجاوز میکرد دلم برای خواهرم تنگ شده ولی چرا نمیان سراغم نکنه فراموشم کردن که لوسیفر اومد تو اتاق :
لوسیفر: بیبی من چطوره👹
ا.ت: برو بیرون 😠
لوسیفر: اهای دختره ی هرزه صداتو واسه من بالا نبر 👺
ا.ت: گفتم برو بیرون 😡
لوسیفر: هفته ی دیگه ازدواج میکنیم 😏
و رفت بیرون وای حالا من چیکار کنم هق من بدبخت شدم هق شب شد و در اتاقم باز شد از خواب پریدم و خواستم جیغ بزنم که ......
ا.ت منم ساکت باش اومدم نجاتت بودم 😁
( یعنی کی اومده ا.ت رو نجات بده🙂)
داشتم باهاش میرفتم که خواست به جونگ کوک تیر بزنه پریدم جلوش و تیر به من خورد که همه جا سیاه شد................
از زبان جیمین :
ا.ت پرید جلوی جونگ کوک و تیر خورد که هم از طرف ما تیراندازی شد هم اونا من یونا رو سپردم به خدمتکارها و خودم حساب همشونو رسیدم ولی اون لوسیفر عوضی ا.ت با خودش برد و اونا فرار کردن دستور دادم دنبالشون برن ولی بی عرضه ها گمشون کردن جونگ کوک تو شک بود و صدای جیغ از بالای اتاق می اومد دیدم یونا همه چی شکسته و دیوونه شده رفتند بغلش کردم که بیهوش شد سری زنگ زدم دکتر تا بیاد که دیدم صدای تیراندازی میاد کوک داشت چندتا از بادیگارد ها رو میکشت رفتم پایین و گفتم :
جیمین: داری چیکار میکنی( داد) 🤨
کوک: ولم کن جیمینن اینا باید بمیرن نتونستن مواظب یه دختر باشن پس حقشونه که بمیرن😡
جیمین : پیداش میکنیم ا.ت پیدا میکنیم خودتو کنترل کن🤯
کوک : اگه مرده باشه چی بخاطر من پرید جلوی تیر 😭
جیمین : هیچیش نمیشه ☹️
از زبان جیمین :
شب و روز دنبال ا.ت میگشتم البته لوسیفر اونو نمیزاره کره حتما یه کشور دیگه ان اما من پیداش میکنم بخاطر یونا هم شده پیداش میکنم بلاخره دیر و زود پیدات میکنم لوسیفر عوضی اون موقعس که حسابتو میرسم
فلش بک ۱۵ روز بعد از زبان جیمین :
هنوز ا.ت پیدا نکردم اما کوک به چپش هم نیس چرا اینجوری شده چندروزه یه دختر به اسم هیروشیما رو تو قمار بردیم اومد عمارت کوک به عنوان خدمتکار بعد یه هفته شد خانوم خونه هرشب پیش هم میخوابن تازه قراره ازدواج هم بکنن پسره ی نمک نشناس ا.ت بخاطرت پرید جلوی تیر اونوقت تو الان به یه ورت هم نیس اون پسره ی بیشعور بیخیال من عاشق یونا شدم و باهم ازدواج کردیم بچمون دختره و دوماه دیگه بدنیا میاد میخوایم اسمشو بزاریم یه جی ولی از وقتی ا.ت گم شده یونا افسردگی گرفته.................
فلش بک یه ماه بعد از زبان ا.ت:
لوسیفر کثافت منو اورد امریکا من ازش هم میترسم هم چندشم میشه دکتر گفته چون تیر به جای حساسی خورده فعلا نباید کاری کنه وگرنه تا الان اون عوضی حرومزاده بهم تجاوز میکرد دلم برای خواهرم تنگ شده ولی چرا نمیان سراغم نکنه فراموشم کردن که لوسیفر اومد تو اتاق :
لوسیفر: بیبی من چطوره👹
ا.ت: برو بیرون 😠
لوسیفر: اهای دختره ی هرزه صداتو واسه من بالا نبر 👺
ا.ت: گفتم برو بیرون 😡
لوسیفر: هفته ی دیگه ازدواج میکنیم 😏
و رفت بیرون وای حالا من چیکار کنم هق من بدبخت شدم هق شب شد و در اتاقم باز شد از خواب پریدم و خواستم جیغ بزنم که ......
ا.ت منم ساکت باش اومدم نجاتت بودم 😁
( یعنی کی اومده ا.ت رو نجات بده🙂)
۹.۱k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.