کالج آتامان و سوسعم (پارت5)
دروک:از این دانش آموزای جدید زیاد خوشم. نمیومد برای همین نمیخواستم خواهرم سوسن زیاد درشون تاب بخوره ولی انگار سوزی داشت به عمر نگاه میکرد همش
این دختره آسیه خیلی پرو رو مخ بود بقیشونو نمیدونم
آسیه: عمر این پسره خیلی رو مخه انگار از اومدن ما زیاد خوشش نیومد
عمر: به اون ربطی نداره میخواد خوشش بیاد یا نیاد بیخیال
آیبیکه: خودتونو معرفی نمیکنید ما جدیدیم بهتر نیست بیشتر آشنا شیم؟
برک: من اسمم برک
تولگا: منم تولگام
هاریکا: اسم منم هاریکاس
دروک: منم دروکم شماهم که ارن فامیلی هستین (با خنده)
آسیه: بنظرم تو اصن حرف نزن با ما
دروک: بزار یک روز از اومدنتون بگذره بعد زبون بریز کوچولو
ادامه دارد...
این دختره آسیه خیلی پرو رو مخ بود بقیشونو نمیدونم
آسیه: عمر این پسره خیلی رو مخه انگار از اومدن ما زیاد خوشش نیومد
عمر: به اون ربطی نداره میخواد خوشش بیاد یا نیاد بیخیال
آیبیکه: خودتونو معرفی نمیکنید ما جدیدیم بهتر نیست بیشتر آشنا شیم؟
برک: من اسمم برک
تولگا: منم تولگام
هاریکا: اسم منم هاریکاس
دروک: منم دروکم شماهم که ارن فامیلی هستین (با خنده)
آسیه: بنظرم تو اصن حرف نزن با ما
دروک: بزار یک روز از اومدنتون بگذره بعد زبون بریز کوچولو
ادامه دارد...
۱.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.