پارت ۸
پارت ۸
در باز شد و اوین وارد خانه شد
اوین:دامیان،آنیا لطفا بهم بگید کارتون با کتاب تموم شده
دامیان:خب... فقط نصف کتاب و خوندیم
آنیا:من خوندم
دامیان:آره پری توت فرنگی نصف کتاب و خوند و میخواست بگه چیا دستگیرش شد که شما اومدی تو
اوین:باید همین الان کتاب و برگردونید
آنیا:اما نمیشه تازه به جاهای حساسش رسیدم
اوین:ولی کل قلمرو به دستور پادشاه دنبال اونن
آنیا:منظورت چیه؟!
اوین:یعنی دارن میان دنبال کتاب
آنیا:ولی..چرا؟
اوبن:چون تو بخش ممنوعه بوده و کسی نباید اون و میخونده چه برسه به اینکه برش داره
آنیا:تو از کجا میدونی؟
دامیان:چون اون از گارد پادشاه
آنیا:یعنی...الان ما رو تحویل پادشاه میده؟
دامیان:نگران نباش من و اوین از بچگی با همیم و هیچ اتفاقی نمیفته
آنیا:پس بگو چرا از پری بودن من شکه نشد
اوین:آره،و از قبل یه حدس هایی زده بودم
آنیا:که اینطور
در سرزمین پری ها
دایانا:الکس
الکس:چی شده دایانا
دایانا:دامیان توی خطره
الکس با تعجب:تو از کجا میگی؟!
دایانا:میتونم حسش کنم مثل اینکه یادت رفته من یه نیمه پری و شیطانم
الکس:خب نمیدونم فقط تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم
دایانا:چون به جز من کسی رو ندیده بودی که مامانش شیطان باشه و پدرش پری باشه
الکس:آره،ولی میخوای چطوری به زمین بری؟و میخوای برای دامیان همه چی رو بگی؟
دایانا:با افشا کردن خودم
الکی:وایسا... تو که خودت میدونی اونا اگه بفهمن تو بچه یور و لویدی تو رو میکشن
دایانا:میدونم ولی راه دیگه ای ندارم دامیان تو خطره
الکس:خب پس بزن بریم
دایانا سرش و به نشانه ی آره تکان داد و گفت:اوهوم
در دادگاه
در باز شد و اوین وارد خانه شد
اوین:دامیان،آنیا لطفا بهم بگید کارتون با کتاب تموم شده
دامیان:خب... فقط نصف کتاب و خوندیم
آنیا:من خوندم
دامیان:آره پری توت فرنگی نصف کتاب و خوند و میخواست بگه چیا دستگیرش شد که شما اومدی تو
اوین:باید همین الان کتاب و برگردونید
آنیا:اما نمیشه تازه به جاهای حساسش رسیدم
اوین:ولی کل قلمرو به دستور پادشاه دنبال اونن
آنیا:منظورت چیه؟!
اوین:یعنی دارن میان دنبال کتاب
آنیا:ولی..چرا؟
اوبن:چون تو بخش ممنوعه بوده و کسی نباید اون و میخونده چه برسه به اینکه برش داره
آنیا:تو از کجا میدونی؟
دامیان:چون اون از گارد پادشاه
آنیا:یعنی...الان ما رو تحویل پادشاه میده؟
دامیان:نگران نباش من و اوین از بچگی با همیم و هیچ اتفاقی نمیفته
آنیا:پس بگو چرا از پری بودن من شکه نشد
اوین:آره،و از قبل یه حدس هایی زده بودم
آنیا:که اینطور
در سرزمین پری ها
دایانا:الکس
الکس:چی شده دایانا
دایانا:دامیان توی خطره
الکس با تعجب:تو از کجا میگی؟!
دایانا:میتونم حسش کنم مثل اینکه یادت رفته من یه نیمه پری و شیطانم
الکس:خب نمیدونم فقط تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم
دایانا:چون به جز من کسی رو ندیده بودی که مامانش شیطان باشه و پدرش پری باشه
الکس:آره،ولی میخوای چطوری به زمین بری؟و میخوای برای دامیان همه چی رو بگی؟
دایانا:با افشا کردن خودم
الکی:وایسا... تو که خودت میدونی اونا اگه بفهمن تو بچه یور و لویدی تو رو میکشن
دایانا:میدونم ولی راه دیگه ای ندارم دامیان تو خطره
الکس:خب پس بزن بریم
دایانا سرش و به نشانه ی آره تکان داد و گفت:اوهوم
در دادگاه
۶۲۲
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.