پارت هشتم
پارت هشتم
ویو ات
پرش زمانی به شب*
ران بی تی اس رو گفتن شب میگیرن مثل اینکه مارو میخوان یه جای ترسناک ببرن(بچه ها تو این فیک دو بار برای ضبط ران بی تی اس میرن و این قسمت ۲۴ ران بی تی اس هست)ما رو سوار اتوبوس کردن من نشستم یونگی هم اومد پیش من نشست مارو بردن یه جای تاریک و ترسناک من خیلی ترسیدم یهو یه چیز که نمیدونم چی بود خورد تو شیشه اتوبوس
ات:ااااااااااااااااااااااا*جیغ*
دست یونگی رو محکم چسپیدم
ویو یونگی
یهو ات جیغ کشید و دستم رو محکم گرفت
یونگی:ات چی شد
ات:ی.یه چ.چیز خ.خورد تو پ.پنجره
یونگی خندید:چقدر تو کیوتی
ات خجالت زده گفت:مرسی
یهو صدای جیغ همه اومد منو ات هم جیغ زدیم چون یه چی خورد تو شیشه همه ات پرید بغلم منم محکم گرفتمش دیدم جین بغل نامجونه کوک و تهیونگ همو بغل کردن صورتشون جفت هم بود جیمین هم پریده بود بغل هوسوک یعنی یه پاش یه و بود یه ماش یه و دیگه به همشون یه نیشخندی زدم بعد فهمیدم که ات تو بغل منه برگشتم سمتش دیدم از خجالت قرمز شده سریع دستم رو آزاد کردم رفت سر جاش گفتم:هوسوک و جیمین،نامجون و جین،
تهیونگ و کوک خوش میگذره تو بغل هم؟
تا اینو گفتم همه از بغل هم در اومدن به غیر از جیمین به جیمین گفتم:چرا رو صندلی خودت نمیشینی تو بغل هوسوک میشینی؟
جیمین:آ.آ.آخه م.می.میترسم
ات:دقیقا مثل منی اممممم یونگی میتونم بیام بغلت ؟آخه میترسم
یونگی:آره
ات رو خودم بلند کردم گذاشتم تو بغلم صفت گرفتمش و.......
ادامه دارد
اسلاید دوم لباس ات که قبلا گذاشتم
لایک و کامنت و فالو یادتون نره بوس بایییییی
ویو ات
پرش زمانی به شب*
ران بی تی اس رو گفتن شب میگیرن مثل اینکه مارو میخوان یه جای ترسناک ببرن(بچه ها تو این فیک دو بار برای ضبط ران بی تی اس میرن و این قسمت ۲۴ ران بی تی اس هست)ما رو سوار اتوبوس کردن من نشستم یونگی هم اومد پیش من نشست مارو بردن یه جای تاریک و ترسناک من خیلی ترسیدم یهو یه چیز که نمیدونم چی بود خورد تو شیشه اتوبوس
ات:ااااااااااااااااااااااا*جیغ*
دست یونگی رو محکم چسپیدم
ویو یونگی
یهو ات جیغ کشید و دستم رو محکم گرفت
یونگی:ات چی شد
ات:ی.یه چ.چیز خ.خورد تو پ.پنجره
یونگی خندید:چقدر تو کیوتی
ات خجالت زده گفت:مرسی
یهو صدای جیغ همه اومد منو ات هم جیغ زدیم چون یه چی خورد تو شیشه همه ات پرید بغلم منم محکم گرفتمش دیدم جین بغل نامجونه کوک و تهیونگ همو بغل کردن صورتشون جفت هم بود جیمین هم پریده بود بغل هوسوک یعنی یه پاش یه و بود یه ماش یه و دیگه به همشون یه نیشخندی زدم بعد فهمیدم که ات تو بغل منه برگشتم سمتش دیدم از خجالت قرمز شده سریع دستم رو آزاد کردم رفت سر جاش گفتم:هوسوک و جیمین،نامجون و جین،
تهیونگ و کوک خوش میگذره تو بغل هم؟
تا اینو گفتم همه از بغل هم در اومدن به غیر از جیمین به جیمین گفتم:چرا رو صندلی خودت نمیشینی تو بغل هوسوک میشینی؟
جیمین:آ.آ.آخه م.می.میترسم
ات:دقیقا مثل منی اممممم یونگی میتونم بیام بغلت ؟آخه میترسم
یونگی:آره
ات رو خودم بلند کردم گذاشتم تو بغلم صفت گرفتمش و.......
ادامه دارد
اسلاید دوم لباس ات که قبلا گذاشتم
لایک و کامنت و فالو یادتون نره بوس بایییییی
۱۳.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.