تکپارتی ` ( من اشتباه کردم ! )
*****
𓍱 راوی 𓍲
با صدای در سعی کرد افکارشو ب سمت دیگ ای سوق بده؛خودشو نشون کتاب خوندن نشون داد ک نفسای گمشو روی گردنش حس کرد:
_انگارتویچشماتپودرماهریختن'
....
_جوابت چیه واسه ...
+ نمیخوام!
_*متعجب رفته تو ناراحتی
× من نمیخوام دیگ دوست دخترت باشم جئون!*از بس خری🤝*
_ینی...تومنودوست نداشتی؟*تهش بغض
معلومه ک نه!ت برام مثل بقیه پسرایی!
_اوکی'*سرشو میندازه پایین میره سمتِ در-راه طولانیه تا برسه ب در
هانول ب مسیرِ رفتن پسر خیره بود؛نگاهی پر از حسِ پشیمونی؛الان وقتش بود داد بزنه بگه 'وایسا منم دوست دارم' اما خب تقدیر اینو نمیخواد:/
- ³ ماه بعد ▪︎ ²⁷ نوامبر -
𓍱 راوی 𓍲
آخرین قدمو برداشت و نامه رو تو اون *نمد چیه ولی همونایی ک تو خونه های ویلایی توش پاکت نامه میندارن،صندوق پست نه اونا ک ب در وصله؛همون* انداخت؛بعد ب سمتِ سخره 'شانس' پیاده روی کرد؛کی میدونه؟شاید اون قصدِ نیستی کرده؟
خب منم نمیدونم؛ولی کاش ....*بسی ضر؛میدونم
𓍱 جونگکوک 𓍲
دودِ سیگارمو بیرون دادم و کتِ مشکیمو رو دسم انداختم'*فهمیدین چطوریه؟
درِ خونه رو باز کردم و سیگارو انداختم و زیرِ پام لهش کردم؛همین ک خواستم برن دیدم یه پاکت نامه افتاده زیرِ پام نامه رو برداشتم و بازش کردم از فوضولی:
×جونگکوکا...من...من نمیخواسم...هیچوقت بلد نبودم خداحافظی کنم، قلبمم به این کار نمیرفت چون باور داشتم همیشه دارمت، باور داشتم تا آخرین نفسایِ عمرم کنارم دارمت، تو هرثانیه از روز هام تو هر لحظهام دارمت. من اشتباه کردم قلب، یا زندگی بهم سخت گرفت؟ من پام لغزید و افتادم تو تاریکی یا زندگی باهام بد شد و اون رویِ تاریکشو بهم نشون داد؟ من اشتباه کردم و ترسیدم که نکنه بگم خداحافظ و دیگه نبینمش؟ که نتونستم آخرین بار که داشتی از درِکلاس میرفتی بیرون باهات خداحافظی کنم، یا زندگی بی رحم شد و حسرت آخرین به آغوش کشیدنتو رو دلم گذاشت؟ نشد بهت بگم، مراقبِ خودت باش باشه . نشد بگم، زود برگرد چون منتظرتم باشه . نشد بگم، میخوای منم باهات بیام تا تنهایی نری . نشد بگم، بزار رده اشکاتو ببوسم . نشد بگم، اون ترکایِ رویِ قلبتو که شکستم و بزار ببوسم. من نتونستم برایِ آخرین بار اون تنِ گرمتو بغل کنم
هنوزم باهات خداحافظی نمیکنم، چون تو ذهنم و قلبم هستی، خداحافظی نمیکنم چون هر نفسی که تو این خونه میکشم بخاطر توعه . باهات خداحافظی نمیکنم چون قراره بعد از این زندگی دوباره ببینمت، همیشه از این جملهام که بدونه مقدمه میگفتمش ذوق زده میشدی پس بازم بدون مقدمه میخوام بهت بگم، "دوست دارم جئون جونگکوک ."
-جئون هانول*چر فامیلی کوکو گزاشتم روش🤝😀
_هان...هانول...تو...کاش...کاش میدونستم...آههه*داد
_این ...این ینی خودشو کشته؟*اشکاش میان
*****
نظر؟💆♀️🍫
𓍱 راوی 𓍲
با صدای در سعی کرد افکارشو ب سمت دیگ ای سوق بده؛خودشو نشون کتاب خوندن نشون داد ک نفسای گمشو روی گردنش حس کرد:
_انگارتویچشماتپودرماهریختن'
....
_جوابت چیه واسه ...
+ نمیخوام!
_*متعجب رفته تو ناراحتی
× من نمیخوام دیگ دوست دخترت باشم جئون!*از بس خری🤝*
_ینی...تومنودوست نداشتی؟*تهش بغض
معلومه ک نه!ت برام مثل بقیه پسرایی!
_اوکی'*سرشو میندازه پایین میره سمتِ در-راه طولانیه تا برسه ب در
هانول ب مسیرِ رفتن پسر خیره بود؛نگاهی پر از حسِ پشیمونی؛الان وقتش بود داد بزنه بگه 'وایسا منم دوست دارم' اما خب تقدیر اینو نمیخواد:/
- ³ ماه بعد ▪︎ ²⁷ نوامبر -
𓍱 راوی 𓍲
آخرین قدمو برداشت و نامه رو تو اون *نمد چیه ولی همونایی ک تو خونه های ویلایی توش پاکت نامه میندارن،صندوق پست نه اونا ک ب در وصله؛همون* انداخت؛بعد ب سمتِ سخره 'شانس' پیاده روی کرد؛کی میدونه؟شاید اون قصدِ نیستی کرده؟
خب منم نمیدونم؛ولی کاش ....*بسی ضر؛میدونم
𓍱 جونگکوک 𓍲
دودِ سیگارمو بیرون دادم و کتِ مشکیمو رو دسم انداختم'*فهمیدین چطوریه؟
درِ خونه رو باز کردم و سیگارو انداختم و زیرِ پام لهش کردم؛همین ک خواستم برن دیدم یه پاکت نامه افتاده زیرِ پام نامه رو برداشتم و بازش کردم از فوضولی:
×جونگکوکا...من...من نمیخواسم...هیچوقت بلد نبودم خداحافظی کنم، قلبمم به این کار نمیرفت چون باور داشتم همیشه دارمت، باور داشتم تا آخرین نفسایِ عمرم کنارم دارمت، تو هرثانیه از روز هام تو هر لحظهام دارمت. من اشتباه کردم قلب، یا زندگی بهم سخت گرفت؟ من پام لغزید و افتادم تو تاریکی یا زندگی باهام بد شد و اون رویِ تاریکشو بهم نشون داد؟ من اشتباه کردم و ترسیدم که نکنه بگم خداحافظ و دیگه نبینمش؟ که نتونستم آخرین بار که داشتی از درِکلاس میرفتی بیرون باهات خداحافظی کنم، یا زندگی بی رحم شد و حسرت آخرین به آغوش کشیدنتو رو دلم گذاشت؟ نشد بهت بگم، مراقبِ خودت باش باشه . نشد بگم، زود برگرد چون منتظرتم باشه . نشد بگم، میخوای منم باهات بیام تا تنهایی نری . نشد بگم، بزار رده اشکاتو ببوسم . نشد بگم، اون ترکایِ رویِ قلبتو که شکستم و بزار ببوسم. من نتونستم برایِ آخرین بار اون تنِ گرمتو بغل کنم
هنوزم باهات خداحافظی نمیکنم، چون تو ذهنم و قلبم هستی، خداحافظی نمیکنم چون هر نفسی که تو این خونه میکشم بخاطر توعه . باهات خداحافظی نمیکنم چون قراره بعد از این زندگی دوباره ببینمت، همیشه از این جملهام که بدونه مقدمه میگفتمش ذوق زده میشدی پس بازم بدون مقدمه میخوام بهت بگم، "دوست دارم جئون جونگکوک ."
-جئون هانول*چر فامیلی کوکو گزاشتم روش🤝😀
_هان...هانول...تو...کاش...کاش میدونستم...آههه*داد
_این ...این ینی خودشو کشته؟*اشکاش میان
*****
نظر؟💆♀️🍫
۲۸.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.