My amazing moon🌙🐾💕 p31
چا" تقریبا وقتش داشت میرسید......
لونا" با نهایت احتیاط و پاورچین و اروم با سویی به سمت بخش مخفی و سری اداره دادگستری حرکت کردیم....
وقتی رسیدیم برحسب انتظار در قفل بود و نگهبان های انگشت شماری اطراف بودند و متوجه ما نشدند پس آروم با ترفند هایی که توی این ۱۳ سال یادگرفتم در رو باز کردم و رو به سویی گفتم
لونا" سویی ! تو همین جا بمون! اگه دیدی نگهبانی یا چیزی رد شد فورا بهم خبر بده خودت فرار کن باشه؟
سویی" اما بانوی من...
لونا" سویی وقت نداریم...روبروی در نمون برو دور تر که معلوم نباشی...
راوی" و به این ترتیب لونا وارد شد و سویی چند مایل دور شد....
لونا" وقتی وارد شدم ، پرونده های نسبتا زیادی توی قفسه ها به ترتیب چیده شده بود و موضوع و سال هرکدوم هم روش نوشته شده بود...زمان زیادی میبرد هرکدوم رو چک کنم ولی چاره این نبود پس با عجله شروع به گشتن کردم..............
چند دقیقه گذشت و تقریبا همه پرونده های رو دیده بودم ولی پرونده مربوط به ماه پیش که درباره قتل امپراتور و پرونده خیانت کار ها وقتل وزیر سوم چند سال پیش رو پیدا نکردم...احتمالا اونا خیلی سری بودند که فقط میخواستند خودشون ازش خبردار بشند...نگاهی به اطراف کردم و متوجه میز چوبی عسلی رنگ گوشه اتاق شدم...روش یه گلدون بزرگ بود...چطور متوجه این گلدون به این بزرگی نشدم؟! اونا نمیتونن یه کتاب پرونده ای رو داخل جا بدن ولی میتونن چند تا برگه های مهمش رو داخلش بزارن...
فورا گلدون رو برداشتم و گلاش رو درآوردم و به داخلش نگاه کردم..حدسم درست بود! چند تا کاغذ بود،چند تا بنظر قدیمی و چندتاش بنظر جدید بود.بدون تلف کردن وقت کاغذ هارو برداشتم و میخواستم برم بیرون که متوجه قدم های چند نفر شدم....
لونا" با نهایت احتیاط و پاورچین و اروم با سویی به سمت بخش مخفی و سری اداره دادگستری حرکت کردیم....
وقتی رسیدیم برحسب انتظار در قفل بود و نگهبان های انگشت شماری اطراف بودند و متوجه ما نشدند پس آروم با ترفند هایی که توی این ۱۳ سال یادگرفتم در رو باز کردم و رو به سویی گفتم
لونا" سویی ! تو همین جا بمون! اگه دیدی نگهبانی یا چیزی رد شد فورا بهم خبر بده خودت فرار کن باشه؟
سویی" اما بانوی من...
لونا" سویی وقت نداریم...روبروی در نمون برو دور تر که معلوم نباشی...
راوی" و به این ترتیب لونا وارد شد و سویی چند مایل دور شد....
لونا" وقتی وارد شدم ، پرونده های نسبتا زیادی توی قفسه ها به ترتیب چیده شده بود و موضوع و سال هرکدوم هم روش نوشته شده بود...زمان زیادی میبرد هرکدوم رو چک کنم ولی چاره این نبود پس با عجله شروع به گشتن کردم..............
چند دقیقه گذشت و تقریبا همه پرونده های رو دیده بودم ولی پرونده مربوط به ماه پیش که درباره قتل امپراتور و پرونده خیانت کار ها وقتل وزیر سوم چند سال پیش رو پیدا نکردم...احتمالا اونا خیلی سری بودند که فقط میخواستند خودشون ازش خبردار بشند...نگاهی به اطراف کردم و متوجه میز چوبی عسلی رنگ گوشه اتاق شدم...روش یه گلدون بزرگ بود...چطور متوجه این گلدون به این بزرگی نشدم؟! اونا نمیتونن یه کتاب پرونده ای رو داخل جا بدن ولی میتونن چند تا برگه های مهمش رو داخلش بزارن...
فورا گلدون رو برداشتم و گلاش رو درآوردم و به داخلش نگاه کردم..حدسم درست بود! چند تا کاغذ بود،چند تا بنظر قدیمی و چندتاش بنظر جدید بود.بدون تلف کردن وقت کاغذ هارو برداشتم و میخواستم برم بیرون که متوجه قدم های چند نفر شدم....
۳۳.۶k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.