پارت 17 اسکلان توکیو
مایکی: هی چه زندگیه......
چیفویو:آه....
مایکی: ودف این چه صدایی بود😳
دارکن: مایکی تو بودی؟
مایکی: نه
چیفویو: آآآهـــــ.....
مایکی: چیفویو؟ زنده ای؟
چیفویو: اره خوبم فقط خستم🥱
مایکی: پس چرا گفتی آه
مایکی: فک کردم عمو میشم
چیفویو: مایکی..... این چه فکریه دارم از زندگی افسوس میخورم😑
باجی: بچه گربهههه*با داد
چیفویو: بله باجی ساااااننننن*با داد
باجی: بیا برات شیر کاکائو گرفتم 😊
چیفویو: واقعااا🤩
باجی: اوهوم
چیفویو به سرعت نور میدوعه طرف باجی *
باجی: بیا کوشولو
*دادن شیر کاکائو دست چیفویو *
چیفویو: خیلی ممنونم باجی سان 😍
باجی: خواهش می کنم قابلت رو نداشت🙂
مایکی: پس من؟
باجی:تو؟
مایکی:من؟
باجی: تو؟
مایکی: من؟
دراکن: هویییی بسه سرم رفت
میتسویا: عین ادم باهم حرف بزنید
باجی:تو؟
مایکی: من؟
دراکن: عععععهههه 💢💢💢💢💢میگم خفه شیدددددد
مایکی: باجی برای من چیزی نخریدی
باجی: چرا بیا *
*یه بسته دوریاکی از طرف مادر عروسـ.... اهم بله *
مایکی: ممنون
کازوتورا: پیشی کوشولوووووو*با داد
چیفویو: بلههههه*با داد
باجی *اخم میکنه
کازوتورا: بیااااا کارت دارم گوگولیییی
چیفویو: اومدم
باجی: 💢
مایکی : کن چین حس میکنم بوی دود میاد
دراکن: اره.... باجی از عصبانیت اتیش گرفته😑
باجی: کص.............. دیو........... تخ.......... من تورو........
کازوتورا: بشین بابا
باجی میپره روی کازوتورا
باجی: کص کش عوضی.....
مشت میزنه به صورت کازوتورا *
چیفویو: عیوای باجی سان اروممم باااششش
باجی: من اینو.... باید..... یه... درس... بهش... بدم
چیفویو: ننهههه وایساااااا
چیفویو باجی رو از پشت بغل میکنه
چیفویو : چرا انقدر باهم دعوا میکنید
چیفویو: شاید همش.... تقصیر.... هق.... منه... هق
هق هق هاش اجازه حرف زدن رو بهش نمیدادن
باجی: نه نه اینطوری نیست
کازوتورا: ببین چیکار کردی
باجی: خفههه💢
پایان این پارتــــــــــــــــ 🎇🎀✨
چیفویو:آه....
مایکی: ودف این چه صدایی بود😳
دارکن: مایکی تو بودی؟
مایکی: نه
چیفویو: آآآهـــــ.....
مایکی: چیفویو؟ زنده ای؟
چیفویو: اره خوبم فقط خستم🥱
مایکی: پس چرا گفتی آه
مایکی: فک کردم عمو میشم
چیفویو: مایکی..... این چه فکریه دارم از زندگی افسوس میخورم😑
باجی: بچه گربهههه*با داد
چیفویو: بله باجی ساااااننننن*با داد
باجی: بیا برات شیر کاکائو گرفتم 😊
چیفویو: واقعااا🤩
باجی: اوهوم
چیفویو به سرعت نور میدوعه طرف باجی *
باجی: بیا کوشولو
*دادن شیر کاکائو دست چیفویو *
چیفویو: خیلی ممنونم باجی سان 😍
باجی: خواهش می کنم قابلت رو نداشت🙂
مایکی: پس من؟
باجی:تو؟
مایکی:من؟
باجی: تو؟
مایکی: من؟
دراکن: هویییی بسه سرم رفت
میتسویا: عین ادم باهم حرف بزنید
باجی:تو؟
مایکی: من؟
دراکن: عععععهههه 💢💢💢💢💢میگم خفه شیدددددد
مایکی: باجی برای من چیزی نخریدی
باجی: چرا بیا *
*یه بسته دوریاکی از طرف مادر عروسـ.... اهم بله *
مایکی: ممنون
کازوتورا: پیشی کوشولوووووو*با داد
چیفویو: بلههههه*با داد
باجی *اخم میکنه
کازوتورا: بیااااا کارت دارم گوگولیییی
چیفویو: اومدم
باجی: 💢
مایکی : کن چین حس میکنم بوی دود میاد
دراکن: اره.... باجی از عصبانیت اتیش گرفته😑
باجی: کص.............. دیو........... تخ.......... من تورو........
کازوتورا: بشین بابا
باجی میپره روی کازوتورا
باجی: کص کش عوضی.....
مشت میزنه به صورت کازوتورا *
چیفویو: عیوای باجی سان اروممم باااششش
باجی: من اینو.... باید..... یه... درس... بهش... بدم
چیفویو: ننهههه وایساااااا
چیفویو باجی رو از پشت بغل میکنه
چیفویو : چرا انقدر باهم دعوا میکنید
چیفویو: شاید همش.... تقصیر.... هق.... منه... هق
هق هق هاش اجازه حرف زدن رو بهش نمیدادن
باجی: نه نه اینطوری نیست
کازوتورا: ببین چیکار کردی
باجی: خفههه💢
پایان این پارتــــــــــــــــ 🎇🎀✨
۵.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.