عشق ابدی پارت ۶۴
عشق ابدی پارت ۶۴
ویو یونگی
یهو جین با برف شادی اومد و...
همه : تولدت مبارککککککککک(داد)
بهت زده به همه نگا میکرد . بلند شدم رو به روش چرخیدم .
+تولدت مبارک بیب(بم در گوشش)
هیچ عکسالعملی نداشت . واقعا تعجب کرده بود
خنده ام گرفته بود
+جیمین شی... تولدت مبارک باشه ، همه اینا نقشه بود
-چ..چی؟(بهت)
$آره پسرم ، میخواستیم تولدت رو جشن بگیریم .
-تو...تولد؟ تولد من؟ هه (تک خنده)
§آره اوپا تولدت مبارککککککککک
تا صدای یونا رو شنید اخماش رفت تو هم . میدونستم اگر براش توضیح ندم باید یونا رو پاره پاره بهم دیگه بدوزیم
+آآآآآآ...جیمین یونا ، هونا و لینا دوستای بچگیه منن. در واقع تو مدرسه هم که دیدی همه چی الکی بود ؛ نقشه چیده بودیم تا بتونیم تولدت رو اوکی کنیم .
-چی؟ میشه یکی واسه من بگه قضیه چیه ؟ چیزی متوجه نمیشم . اینجا کجاست؟ تو اینجوری بودی . تولد من کجا بود؟ هونا و یونا و لینا اینجان... قضیه چیه؟؟
÷بهت میگیم فعلا پاشو کیکت رو ببر.
خلاصه بعد پنج بار تعریف کردن قضیه براش آقا متوجه شد چه خبره .
-راستش...اصلا انتظار نداشتم . و...آمممم واقعا ممنونم ، خیلی شکه شدم ؛ زمانی که ته اونجور پشت تلفن گریه کرد و گفت که یونگی تصادف کرده واقعا حالم رو نفهمیدم و برای اولین بار آرزو کردم بمیرم تا اینکه اینو بشنوم . ولی خب واقعا از همه تون ممنونم (لبخند)
همه تو سکوت داشتن به حرفای جیم گوش میدادن . با این حرفش قشنگ شیرینی ته دلم رو حس کردم ، کیلو کیلو قند تو دلم آب شده بود.
+ولی تهیونگ خیلی خوب نقش بازی کرد
- آره ... واقعا تو سکته دادن ماهره (چشم غره به تهیونگ)
یه نگا به تهیونگ کردم که دیدم از خجالت سرش پایینه
تازه متوجه قضیه شدم که چیه ؛ کوک داشت با نگاهای عجیبش عجیبش تهیونگ رو ذوب میکرد
هومممم نقشه دارم براتون 😈
خب خب خب این پارتا چرت و پرت بود
ولی خب سه تا پارت تقدیم به شوما ✨🩸
ویو یونگی
یهو جین با برف شادی اومد و...
همه : تولدت مبارککککککککک(داد)
بهت زده به همه نگا میکرد . بلند شدم رو به روش چرخیدم .
+تولدت مبارک بیب(بم در گوشش)
هیچ عکسالعملی نداشت . واقعا تعجب کرده بود
خنده ام گرفته بود
+جیمین شی... تولدت مبارک باشه ، همه اینا نقشه بود
-چ..چی؟(بهت)
$آره پسرم ، میخواستیم تولدت رو جشن بگیریم .
-تو...تولد؟ تولد من؟ هه (تک خنده)
§آره اوپا تولدت مبارککککککککک
تا صدای یونا رو شنید اخماش رفت تو هم . میدونستم اگر براش توضیح ندم باید یونا رو پاره پاره بهم دیگه بدوزیم
+آآآآآآ...جیمین یونا ، هونا و لینا دوستای بچگیه منن. در واقع تو مدرسه هم که دیدی همه چی الکی بود ؛ نقشه چیده بودیم تا بتونیم تولدت رو اوکی کنیم .
-چی؟ میشه یکی واسه من بگه قضیه چیه ؟ چیزی متوجه نمیشم . اینجا کجاست؟ تو اینجوری بودی . تولد من کجا بود؟ هونا و یونا و لینا اینجان... قضیه چیه؟؟
÷بهت میگیم فعلا پاشو کیکت رو ببر.
خلاصه بعد پنج بار تعریف کردن قضیه براش آقا متوجه شد چه خبره .
-راستش...اصلا انتظار نداشتم . و...آمممم واقعا ممنونم ، خیلی شکه شدم ؛ زمانی که ته اونجور پشت تلفن گریه کرد و گفت که یونگی تصادف کرده واقعا حالم رو نفهمیدم و برای اولین بار آرزو کردم بمیرم تا اینکه اینو بشنوم . ولی خب واقعا از همه تون ممنونم (لبخند)
همه تو سکوت داشتن به حرفای جیم گوش میدادن . با این حرفش قشنگ شیرینی ته دلم رو حس کردم ، کیلو کیلو قند تو دلم آب شده بود.
+ولی تهیونگ خیلی خوب نقش بازی کرد
- آره ... واقعا تو سکته دادن ماهره (چشم غره به تهیونگ)
یه نگا به تهیونگ کردم که دیدم از خجالت سرش پایینه
تازه متوجه قضیه شدم که چیه ؛ کوک داشت با نگاهای عجیبش عجیبش تهیونگ رو ذوب میکرد
هومممم نقشه دارم براتون 😈
خب خب خب این پارتا چرت و پرت بود
ولی خب سه تا پارت تقدیم به شوما ✨🩸
۲.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.