پارت نهم فصل اول ماموری از آن سوی تصور
چند روز بعد :
ا،ت : پدر حالتون خوبه ؟
دنیل : من خوبم
ا،ت : بهتره از جاتون بلند نشین باید استراحت کنید
دنیل : چرا حالم دیگه خوب نمیشه
ا،ت : نگران نباشید همه چیز خوبه
از اتاق اومدی بیرون و مواجه شدی با تعیونگ که بچه بغل جلوت ایستاده بود
ا،ت : این صحنه رو معمولا مامانا رقم میزنند
تهیونگ : گریه کرد بغلش کردم چی شد ؟دنیل بمیره بدبخت میشی
ا،ت : نگران نباش دنیل هم خوب میشه فقط تویی اخلاقت هیچوقت درست نمیشه
تهیونگ: خیلی رو اعصابی
ا،ت : تو بزرگترین اشتباه زندگی منی کیم تهیونگ
تهیونگ : همچنین
ا،ت : خیلی پرویی
اون سو روگذاشت واز دستت فرار کردو اینجوری بود که کل و عمارت رو ساعت ها دنبال هم دویدید
تهیونگ : من تسلیممم خسته شدم
زدید زیر خنده و محکم همدیگر رو بغل گرفتید انقدر دویده بودید که صدای ضربان قلب هاتون راحت شنیده میشد
ا،ت : دوستت دارم بهترین
لبش رو گذاشت روی لبت و شروع کرد به بوسیدنت هیچوقت دوست نداشتی این لحظات تموم بشه
دنیل : اگه میدونستم قرار کل عمارت رو به زارید رو سرتون نمیزاشتم بیاید اینجا
ا،ت : الانشم دیر نشده میتونید بیرونمون کنید
دنیل : نه عزیزم ناراحت نشو
دستس به سرت کشید و با لبخند بهت نگاه کرد
ا،ت : میبینم حالتون بهتر شده دیگه سر گیجه ندارید
دنیل : نه حالم خوبه
تهیونگ سرش رو انداخته بود تا اینکه دنیل رفت
ا،ت : دیدی آقای کیم
تهیونگ : بازم من باختم
ا،ت : تهیونگ بهتره از اینجا بریم دیگه
تهیونگ : موافقم امشب فرصت خوبیه بریم یه سری به محل کارمون بزنیم
ادامه دارد ..................
ا،ت : پدر حالتون خوبه ؟
دنیل : من خوبم
ا،ت : بهتره از جاتون بلند نشین باید استراحت کنید
دنیل : چرا حالم دیگه خوب نمیشه
ا،ت : نگران نباشید همه چیز خوبه
از اتاق اومدی بیرون و مواجه شدی با تعیونگ که بچه بغل جلوت ایستاده بود
ا،ت : این صحنه رو معمولا مامانا رقم میزنند
تهیونگ : گریه کرد بغلش کردم چی شد ؟دنیل بمیره بدبخت میشی
ا،ت : نگران نباش دنیل هم خوب میشه فقط تویی اخلاقت هیچوقت درست نمیشه
تهیونگ: خیلی رو اعصابی
ا،ت : تو بزرگترین اشتباه زندگی منی کیم تهیونگ
تهیونگ : همچنین
ا،ت : خیلی پرویی
اون سو روگذاشت واز دستت فرار کردو اینجوری بود که کل و عمارت رو ساعت ها دنبال هم دویدید
تهیونگ : من تسلیممم خسته شدم
زدید زیر خنده و محکم همدیگر رو بغل گرفتید انقدر دویده بودید که صدای ضربان قلب هاتون راحت شنیده میشد
ا،ت : دوستت دارم بهترین
لبش رو گذاشت روی لبت و شروع کرد به بوسیدنت هیچوقت دوست نداشتی این لحظات تموم بشه
دنیل : اگه میدونستم قرار کل عمارت رو به زارید رو سرتون نمیزاشتم بیاید اینجا
ا،ت : الانشم دیر نشده میتونید بیرونمون کنید
دنیل : نه عزیزم ناراحت نشو
دستس به سرت کشید و با لبخند بهت نگاه کرد
ا،ت : میبینم حالتون بهتر شده دیگه سر گیجه ندارید
دنیل : نه حالم خوبه
تهیونگ سرش رو انداخته بود تا اینکه دنیل رفت
ا،ت : دیدی آقای کیم
تهیونگ : بازم من باختم
ا،ت : تهیونگ بهتره از اینجا بریم دیگه
تهیونگ : موافقم امشب فرصت خوبیه بریم یه سری به محل کارمون بزنیم
ادامه دارد ..................
۸.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.