ققنوس سرخ
part ²¹
داشتم از شدت حرص منفجر میشدم دست به سینه نشسنه بودم و قیافم تو هم بود
اون گنده بکم یه صندلی که نمیدونم از کجا آوردش و کنار تختم گذاشت و نشست روش
میتونستم نگاه سنگینشو حس کنم ولی جرعت نداشتم تو چشماش نگاه کنم
لحنی سرد صدای بمشو به رخم کشید
کوک : تو اینجا چیکار چه غلطی میکنی؟ چطوری اومدی اینجا ؟
وا بی ادب غلطو که شما میکنی
خودم متوجه هستم که تـ.خمـ.شو ندارم اینو تو روش بگم میترسم یه وقت رم کنه یه کاری دستم بده
ولی الان واقعا موندم چه جوابی بهش بدم
باید بگم من شماری تعقیب کردم دیدم که وارد یه قبر شدین بعدش یه زن دیوونه اومد منو آورد این جهنم دره ؟
.....: اون موقع که زنده نمی مونی
چشمام مثه وزق گشاد شدن آروم گردنمو چرخوندم سمت صدا و چشمای وزقیمو دوختم بهش وقتی ویندوزم بالا اومد یه جیغ فرا بفش کشیدم و خودم و به تاج تخت نزدیک کردم
با لکنت گفتم
ات : تـ تو اینجا چیکار مـ میکنی ؟
صدای بهت زده تهیونگ اومد
تهیونگ : چی میگی ات منظورت چیه ؟ حالت خوبه ؟ این چه کاری بود آخه واسه چی جیغ میزنی ؟
اون پسره رومخ و رو اعصاب خنده ای کرد و گفت
یونگی : خب دیگه دیوونه هم که هس !
یهو عصبی میشم درسته پیش ارباب موش میشم ولی از اینا ترسی ندارم یعنی دارما ولی به اندازه ارباب نه
پس صدامو میدارم سرمو داد میزنم
ات : مرتیکه موفنگی دیوونه تویی و اون ننه.......
باقی حرفمو با دیدن چهره درهم و ترسناکش قورت دادم
این وسط جیمین پا در میونی کرد و واسه عوض کردن جو سوال تهیونگ و بازگو کرد البته با آوایی متفاوت
جیمین : ات برای چی یهو ترسیدی چرا جیغ زدی ؟
تازه یادم اومد اون زنیکه هنوز اینجاس پس دوباره نگاهش کردم آروم و بی سر و صدا گوشه ای توی تاریکی ایستاده بود و نگاه وحشتناکشو دوخته بود به من
اصن اینا چرا به این زنه توجه نمیکنن ؟
.....: چون اونا نمی تونن منو ببینن
یهو با وحشت داد زدم
ات : یا هفت جد تهیونگ تو میتونی زهنمو بخونی
یهو تهیونگ با تعجب گفت
تهیونگ : هفت جد من ؟
جیمین : الان منظورت من بودم ؟
اوه شت انگار واقعا اوضاع خیلی فـ.ـاکی شده
الان احساس میکنم واقعا اون یارو حق داشت بهم بگه دیوونه آخه اینجوری به نظر میاد
خب الان چه غلطی باید بکنم ؟
پارت جدیدددد (ฅ´ω`ฅ)
داشتم از شدت حرص منفجر میشدم دست به سینه نشسنه بودم و قیافم تو هم بود
اون گنده بکم یه صندلی که نمیدونم از کجا آوردش و کنار تختم گذاشت و نشست روش
میتونستم نگاه سنگینشو حس کنم ولی جرعت نداشتم تو چشماش نگاه کنم
لحنی سرد صدای بمشو به رخم کشید
کوک : تو اینجا چیکار چه غلطی میکنی؟ چطوری اومدی اینجا ؟
وا بی ادب غلطو که شما میکنی
خودم متوجه هستم که تـ.خمـ.شو ندارم اینو تو روش بگم میترسم یه وقت رم کنه یه کاری دستم بده
ولی الان واقعا موندم چه جوابی بهش بدم
باید بگم من شماری تعقیب کردم دیدم که وارد یه قبر شدین بعدش یه زن دیوونه اومد منو آورد این جهنم دره ؟
.....: اون موقع که زنده نمی مونی
چشمام مثه وزق گشاد شدن آروم گردنمو چرخوندم سمت صدا و چشمای وزقیمو دوختم بهش وقتی ویندوزم بالا اومد یه جیغ فرا بفش کشیدم و خودم و به تاج تخت نزدیک کردم
با لکنت گفتم
ات : تـ تو اینجا چیکار مـ میکنی ؟
صدای بهت زده تهیونگ اومد
تهیونگ : چی میگی ات منظورت چیه ؟ حالت خوبه ؟ این چه کاری بود آخه واسه چی جیغ میزنی ؟
اون پسره رومخ و رو اعصاب خنده ای کرد و گفت
یونگی : خب دیگه دیوونه هم که هس !
یهو عصبی میشم درسته پیش ارباب موش میشم ولی از اینا ترسی ندارم یعنی دارما ولی به اندازه ارباب نه
پس صدامو میدارم سرمو داد میزنم
ات : مرتیکه موفنگی دیوونه تویی و اون ننه.......
باقی حرفمو با دیدن چهره درهم و ترسناکش قورت دادم
این وسط جیمین پا در میونی کرد و واسه عوض کردن جو سوال تهیونگ و بازگو کرد البته با آوایی متفاوت
جیمین : ات برای چی یهو ترسیدی چرا جیغ زدی ؟
تازه یادم اومد اون زنیکه هنوز اینجاس پس دوباره نگاهش کردم آروم و بی سر و صدا گوشه ای توی تاریکی ایستاده بود و نگاه وحشتناکشو دوخته بود به من
اصن اینا چرا به این زنه توجه نمیکنن ؟
.....: چون اونا نمی تونن منو ببینن
یهو با وحشت داد زدم
ات : یا هفت جد تهیونگ تو میتونی زهنمو بخونی
یهو تهیونگ با تعجب گفت
تهیونگ : هفت جد من ؟
جیمین : الان منظورت من بودم ؟
اوه شت انگار واقعا اوضاع خیلی فـ.ـاکی شده
الان احساس میکنم واقعا اون یارو حق داشت بهم بگه دیوونه آخه اینجوری به نظر میاد
خب الان چه غلطی باید بکنم ؟
پارت جدیدددد (ฅ´ω`ฅ)
۱.۵k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.