فیک جونگ کوک پارت ۷۰ (معشوقه) فصل ۲
کوک: تهیونگ بهترین رفیقمه..ولی حق نداری هیچ مردی به جز منو bوس کنی وگرنه تنبیه میشی.....
ا.ت: باشه ببخشید..(ناراحت)کوک: چقد لوسی ا.تتتتت..
ا.ت: یاااااا به من نگو لوسسسس
تهیونگ:🤣🤣
ا.ت و کوک: مرضضضض کوفت بخند😐
تهیونگ: ایشششش..
ا.ت و کوک:😂😂
تهیونگ: هر هر هر..موزیا به من میخندین!😐
ا.ت: آهههه..
کوک: چته ا.ت؟..خوبی؟(نگران)
ا.ت: آره من خوبم..
ویو کوک
حس کردم ا.ت حالش خوب نیست..
کوک: چته ا.ت؟..خوبی؟(نگران)
ا.ت: آره من خوبم..
کوک: صبر کن برات آب بیارم..(نگران)
رفتم وقتی برگشتم دیدم تهیونگ ا.ت رو بغل کرده..
کوک: عه اینطوریه ا.تتتت(داد)
تهیونگ: کوک..جونگ کوک..(نگران)
کوک: چته..درضمن زنمو بهم بده..دیگه هم بغلش نکن..
تهیونگ: چی میگی جونگ کوک!..ا.ت بلند شد که بیاد پیش تو و یهو غش کرد..(نگران)
کوک: غش کردددد!
یخ دفعه ا.ت رو گرفتم و چند تا ضربه آروم به صورتش زدم..
کوک: ا.ت...ا.ت...پاشووووو..ا.ت..ا.ت خوبییییی!(داد)
تهیونگ: آروم جونگ کوک..کشتیش..
کوک: ماشینتو روشن کن..بدو ا.ت مردددد
تهیونگ: چی میگیییییی چرا بمیرهههه(داد)
کوک: ساکت باششششش کاری رو که گفتم انجام بده..
تهیونگ رفت و ماشینو روشن کرد منم ا.ت رو براید استایل بغل کردم و داخل ماشین گذاشتمش و خودمم کنارش نشستم و سرشو توی دستام گرفتم..
کوک: ا.ت چش شد یهو؟(نگران)
تهیونگ: نمیدونم..یهویی افتاد..
کوک: اهههه(داد)
تهیونگ؛ هیسسس آروم باش..
وقتی رسیدیم بیمارستان ا.ت رو سریع بردم داخل و چند نفر اومدن ا.ت رو بردن..همش بیقرار بودم و راه میرفتم..رفتم سمت دیوار و چند تا مشت محکم بهش زدم..
کوک: Fuckkkkk..
تهیونگ: ساکت آبرومون رفتتت
کوک: به درکککک..من فقط ا.ت رو میخواممم
تهیونگ: ببینم تو دیوونه شدی؟..چرا انقد یهویی عاشق ا.ت شدی؟
کوک: ولم کن حوصله ندارم
یه دفعه دکتر اومد سریع دویدم سمتش..
کوک: ا.ت...ا.ت چطوره؟
دکتر: ایشون چه نسبتی باهاتون دارن؟
کوک: امممم...دوس...زنمه..
دکتر: جدی یا دروغ میگید؟
کوک: امم..جدی..
دکتر: ایشون دیشب یه رابطه ی خیلی سخت داشتن و بهشون فشار اومده به همین دلیل غش کردن.. الان حالشون خوبه..
کوک: ح..حالشون؟..
دکتر: بله..حالشون خوبه..
کوک: یعنی ا..اون..
یه دفعه دویدم داخل اتاق ا.ت..
کوک: ا.ت...ا.ت...ما داریم مامان بابا میشیمممممم..
ا.ت: آهههه چی میگی جونگ کوک؟
کوک: من دارم بابا میشممممم..
ا.ت: چ..چییی؟
یه دفعه بغلش کردم و تند تند همه جای صورتشو میbوسیدم..
ا.ت: یاااا کوک نکننننن...
همینطور که میbوسیدمش گفتم..
کوک: نمیخوام..دوست دارم..زنمو..bوس..کنم...
ا.ت: باشه ببخشید..(ناراحت)کوک: چقد لوسی ا.تتتتت..
ا.ت: یاااااا به من نگو لوسسسس
تهیونگ:🤣🤣
ا.ت و کوک: مرضضضض کوفت بخند😐
تهیونگ: ایشششش..
ا.ت و کوک:😂😂
تهیونگ: هر هر هر..موزیا به من میخندین!😐
ا.ت: آهههه..
کوک: چته ا.ت؟..خوبی؟(نگران)
ا.ت: آره من خوبم..
ویو کوک
حس کردم ا.ت حالش خوب نیست..
کوک: چته ا.ت؟..خوبی؟(نگران)
ا.ت: آره من خوبم..
کوک: صبر کن برات آب بیارم..(نگران)
رفتم وقتی برگشتم دیدم تهیونگ ا.ت رو بغل کرده..
کوک: عه اینطوریه ا.تتتت(داد)
تهیونگ: کوک..جونگ کوک..(نگران)
کوک: چته..درضمن زنمو بهم بده..دیگه هم بغلش نکن..
تهیونگ: چی میگی جونگ کوک!..ا.ت بلند شد که بیاد پیش تو و یهو غش کرد..(نگران)
کوک: غش کردددد!
یخ دفعه ا.ت رو گرفتم و چند تا ضربه آروم به صورتش زدم..
کوک: ا.ت...ا.ت...پاشووووو..ا.ت..ا.ت خوبییییی!(داد)
تهیونگ: آروم جونگ کوک..کشتیش..
کوک: ماشینتو روشن کن..بدو ا.ت مردددد
تهیونگ: چی میگیییییی چرا بمیرهههه(داد)
کوک: ساکت باششششش کاری رو که گفتم انجام بده..
تهیونگ رفت و ماشینو روشن کرد منم ا.ت رو براید استایل بغل کردم و داخل ماشین گذاشتمش و خودمم کنارش نشستم و سرشو توی دستام گرفتم..
کوک: ا.ت چش شد یهو؟(نگران)
تهیونگ: نمیدونم..یهویی افتاد..
کوک: اهههه(داد)
تهیونگ؛ هیسسس آروم باش..
وقتی رسیدیم بیمارستان ا.ت رو سریع بردم داخل و چند نفر اومدن ا.ت رو بردن..همش بیقرار بودم و راه میرفتم..رفتم سمت دیوار و چند تا مشت محکم بهش زدم..
کوک: Fuckkkkk..
تهیونگ: ساکت آبرومون رفتتت
کوک: به درکککک..من فقط ا.ت رو میخواممم
تهیونگ: ببینم تو دیوونه شدی؟..چرا انقد یهویی عاشق ا.ت شدی؟
کوک: ولم کن حوصله ندارم
یه دفعه دکتر اومد سریع دویدم سمتش..
کوک: ا.ت...ا.ت چطوره؟
دکتر: ایشون چه نسبتی باهاتون دارن؟
کوک: امممم...دوس...زنمه..
دکتر: جدی یا دروغ میگید؟
کوک: امم..جدی..
دکتر: ایشون دیشب یه رابطه ی خیلی سخت داشتن و بهشون فشار اومده به همین دلیل غش کردن.. الان حالشون خوبه..
کوک: ح..حالشون؟..
دکتر: بله..حالشون خوبه..
کوک: یعنی ا..اون..
یه دفعه دویدم داخل اتاق ا.ت..
کوک: ا.ت...ا.ت...ما داریم مامان بابا میشیمممممم..
ا.ت: آهههه چی میگی جونگ کوک؟
کوک: من دارم بابا میشممممم..
ا.ت: چ..چییی؟
یه دفعه بغلش کردم و تند تند همه جای صورتشو میbوسیدم..
ا.ت: یاااا کوک نکننننن...
همینطور که میbوسیدمش گفتم..
کوک: نمیخوام..دوست دارم..زنمو..bوس..کنم...
۴.۶k
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.