چند پارتی کوک
ویو ات
هیچ چیز تو دنیا دیگه برام مهم نبود فقط میخواستم کوکم بیدار شه و بهم تن تن بگه چاگیا منم با خوشحالی بگم جانم باهم دیگه زندگیمون رو ادامه بدیم جیا رو باهم بزرگ کنیم
یجور دخترمون رو بزرگ کنیم که تو زندگیش به هیچ چیز نیاز نداشته باشه اگه هم شد دوباره بچه دار شیم
البته کوک بچه زیاد دوس داره یادمه اون موقع که دوست دخترش بودم بهم میگفت اگه باهم ازدواج کنیم میخوام ازت چهار تا بچه داشته باشم
منم هی بهش میگفتم چخبره چهار تا
یاد اون موقع افتادم که برای اولین بار دیدمش فک کنم شونزده سالم بود
(سال ۲۰۱۴)
دبیرستان شکوفه
کلاس دهم ..... اسم کلاس..... ۱۰
ویو ادمین
ات در کلاس نشسته بود و داشت با خودکارش بازی میکرد معلم هم داشت درس میداد ولی از نظر ات داشت زر زر میکرد
ات: عاه شیبال.... چقد زر میزنی مرتیکه
اقای چو : ببخشید چیزی گفتی
ات: اره گفتم چقد زر میزنی
اقای چو: که زر میزنم باشه خانم کیم زود از کلاس من گمشو بیرون
ات: با کمال میل
اقای چو: زودباش برو دفتر
ات: اوکی
رفتم از کلاس بیرون و به سمت اتاق مدیر رفتم وقتی در زدم همه داخل اتاق مشغول بودن
ات: ببخشید اقای مدیر کجاست
خانم لی : رفتن بیرون کاری داری ؟
ات: بله اقای چو گفت بیام
خانم لی : وای ات دوباره چیکار کردی
ات: فقط واقعیت رو گفتم بهش که بر خورد
خانم : ای دختر خب برو پیش اقای جئون
ات: چشم رفتم
رفتم سمت سمت اتاق اقای جئون رئیس دوم مدرسه
در زدم و رفتم تو
اقای جئون : اوه ات سلام بیا بشین
ات: چشم
رفتم نشستم
هیچ چیز تو دنیا دیگه برام مهم نبود فقط میخواستم کوکم بیدار شه و بهم تن تن بگه چاگیا منم با خوشحالی بگم جانم باهم دیگه زندگیمون رو ادامه بدیم جیا رو باهم بزرگ کنیم
یجور دخترمون رو بزرگ کنیم که تو زندگیش به هیچ چیز نیاز نداشته باشه اگه هم شد دوباره بچه دار شیم
البته کوک بچه زیاد دوس داره یادمه اون موقع که دوست دخترش بودم بهم میگفت اگه باهم ازدواج کنیم میخوام ازت چهار تا بچه داشته باشم
منم هی بهش میگفتم چخبره چهار تا
یاد اون موقع افتادم که برای اولین بار دیدمش فک کنم شونزده سالم بود
(سال ۲۰۱۴)
دبیرستان شکوفه
کلاس دهم ..... اسم کلاس..... ۱۰
ویو ادمین
ات در کلاس نشسته بود و داشت با خودکارش بازی میکرد معلم هم داشت درس میداد ولی از نظر ات داشت زر زر میکرد
ات: عاه شیبال.... چقد زر میزنی مرتیکه
اقای چو : ببخشید چیزی گفتی
ات: اره گفتم چقد زر میزنی
اقای چو: که زر میزنم باشه خانم کیم زود از کلاس من گمشو بیرون
ات: با کمال میل
اقای چو: زودباش برو دفتر
ات: اوکی
رفتم از کلاس بیرون و به سمت اتاق مدیر رفتم وقتی در زدم همه داخل اتاق مشغول بودن
ات: ببخشید اقای مدیر کجاست
خانم لی : رفتن بیرون کاری داری ؟
ات: بله اقای چو گفت بیام
خانم لی : وای ات دوباره چیکار کردی
ات: فقط واقعیت رو گفتم بهش که بر خورد
خانم : ای دختر خب برو پیش اقای جئون
ات: چشم رفتم
رفتم سمت سمت اتاق اقای جئون رئیس دوم مدرسه
در زدم و رفتم تو
اقای جئون : اوه ات سلام بیا بشین
ات: چشم
رفتم نشستم
۱۸.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.