name:belief
part:35
هوسوک دستشو روی دکمه سبز رنگ گذاشت و چند ثانیه بعد صدای هاکو توی تلفن پیچید.
+ خب خفه میمونی تا بگم...دمت گرم داداش...بچه داشتی؟؟؟واو مبارکه
_ ا.ت کجاست؟؟؟
+عام ا.ت...دو اتاق اونور تره خب چخبر...خوبی؟
_ببند دهنتو و بگو کجایین
+خب یه جایی که به تو مربوط نیست...اصن برات مهم نبود که گفتم بچه داری؟
_نه چون تو یه عوضیی چرا باید حرفش رو باور کنم
تهیونگ دستشو توی موهاش کشید و یه پوک به سیگارش زد.
+خب...اگه از زبون خود ا.ت بشنوی چی؟
_نه
+شنیدی ا.ت شی؟؟؟...اون به تو باور نداره
_هی حرومزاده منظورم این نبود
+حتی الان استرس داره شنیدی که چی گفته
_ نه ا.ت اصلا اینطور نیست باور کن.
+خب فقط من توی اتاقمم نگران نباش همش الکی بود
هاکو بعداز این جمله خندید و به ترس تهیونگ قهقه میزد
_ برای چی اینکارو میکنی؟؟؟...چی میخوای؟؟؟
+خب شاید اینکه هر اتفاقی افتاد بیخیالش بشی و پیگیر پرونده های ما نشی
_من پرونده های شمارو انتخاب نمیکنم بهم واگذار میشه عقب مانده
+خب...منم هوس میکنم خودم که نمیخوام زنت رو بکشم
و بعدش صدای قطع شدن گوشی اومد .
تهیونگ سریع گوشی رو گرفت و با استرسی که مثل شپش همه جای بدنش پخش میشد شماره رو دوباره گرفت اما صدای " مشترک مورد نظر خامش میباشد . لط.. " تلفن رو به هوسوک داد و پک اخرشش رو به سیگارش زد و روی میز خاموشش رد.
هوسوک دستش و روی شونه تهیونگ گذاشت و گفت : نباید دیگه سیگار بکشی
تهیونگ با صدایی که بم شده بود اروم گفت : کی اهمیت میده
هوسوک : ا.ت بدش میاد...تو که نمیخوای موقعی بغلش میکنی بوی سیگار اذیتش کنه؟
تهیونگ : نمیدونم میااد یا نه اصلا
هوسوک : میاد
تهیونگ سرش رو بالا گرفت و لب زد : راستی...منظورش از بچه چی بود؟؟؟
هوسوک : شاید دروغ گفته خودت که که دیدی نقش بازی کرد که حرفات رو به ا.ت گفته
تهیونگ سری تکون داد و صورتش رو بین دستاش گذاشت
***
سوریون کنار اون مرد نشست و لب زد : باید چیکار کنیم؟
اون مرد با عصبانیت گفت : ا.ت نیست؟
سوریون : نه...نمیدونم کجاست ولی...از تیمارستان فرار کرده.
اون مرد پیر کتش رو در اورد و روی مبل پرت کرد : خب احمق چطور میخوای از هم طلاق بگیرن???
سوریون : طوری میگی انگار من ا.ت و فراری دادم... اصن چرا هی به من کمک میکنی؟؟؟
اون مرد پوزخندی زد و گفت : چون مثل منی...ا.ت نه...ا.ت شبیه مامانشه...بی عرضه است ولی شانس داره ... ماها باید خودمون شانسمون رو بدست بیاریم
بعدش سوریون رو بغل کرد و سرش رو بوسید.
.
.
.
.
.
#سناریو#نامجون#جین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بی_تی_اس#ویسگون#رمان#وانشات#کیپاپ#ارمی
هوسوک دستشو روی دکمه سبز رنگ گذاشت و چند ثانیه بعد صدای هاکو توی تلفن پیچید.
+ خب خفه میمونی تا بگم...دمت گرم داداش...بچه داشتی؟؟؟واو مبارکه
_ ا.ت کجاست؟؟؟
+عام ا.ت...دو اتاق اونور تره خب چخبر...خوبی؟
_ببند دهنتو و بگو کجایین
+خب یه جایی که به تو مربوط نیست...اصن برات مهم نبود که گفتم بچه داری؟
_نه چون تو یه عوضیی چرا باید حرفش رو باور کنم
تهیونگ دستشو توی موهاش کشید و یه پوک به سیگارش زد.
+خب...اگه از زبون خود ا.ت بشنوی چی؟
_نه
+شنیدی ا.ت شی؟؟؟...اون به تو باور نداره
_هی حرومزاده منظورم این نبود
+حتی الان استرس داره شنیدی که چی گفته
_ نه ا.ت اصلا اینطور نیست باور کن.
+خب فقط من توی اتاقمم نگران نباش همش الکی بود
هاکو بعداز این جمله خندید و به ترس تهیونگ قهقه میزد
_ برای چی اینکارو میکنی؟؟؟...چی میخوای؟؟؟
+خب شاید اینکه هر اتفاقی افتاد بیخیالش بشی و پیگیر پرونده های ما نشی
_من پرونده های شمارو انتخاب نمیکنم بهم واگذار میشه عقب مانده
+خب...منم هوس میکنم خودم که نمیخوام زنت رو بکشم
و بعدش صدای قطع شدن گوشی اومد .
تهیونگ سریع گوشی رو گرفت و با استرسی که مثل شپش همه جای بدنش پخش میشد شماره رو دوباره گرفت اما صدای " مشترک مورد نظر خامش میباشد . لط.. " تلفن رو به هوسوک داد و پک اخرشش رو به سیگارش زد و روی میز خاموشش رد.
هوسوک دستش و روی شونه تهیونگ گذاشت و گفت : نباید دیگه سیگار بکشی
تهیونگ با صدایی که بم شده بود اروم گفت : کی اهمیت میده
هوسوک : ا.ت بدش میاد...تو که نمیخوای موقعی بغلش میکنی بوی سیگار اذیتش کنه؟
تهیونگ : نمیدونم میااد یا نه اصلا
هوسوک : میاد
تهیونگ سرش رو بالا گرفت و لب زد : راستی...منظورش از بچه چی بود؟؟؟
هوسوک : شاید دروغ گفته خودت که که دیدی نقش بازی کرد که حرفات رو به ا.ت گفته
تهیونگ سری تکون داد و صورتش رو بین دستاش گذاشت
***
سوریون کنار اون مرد نشست و لب زد : باید چیکار کنیم؟
اون مرد با عصبانیت گفت : ا.ت نیست؟
سوریون : نه...نمیدونم کجاست ولی...از تیمارستان فرار کرده.
اون مرد پیر کتش رو در اورد و روی مبل پرت کرد : خب احمق چطور میخوای از هم طلاق بگیرن???
سوریون : طوری میگی انگار من ا.ت و فراری دادم... اصن چرا هی به من کمک میکنی؟؟؟
اون مرد پوزخندی زد و گفت : چون مثل منی...ا.ت نه...ا.ت شبیه مامانشه...بی عرضه است ولی شانس داره ... ماها باید خودمون شانسمون رو بدست بیاریم
بعدش سوریون رو بغل کرد و سرش رو بوسید.
.
.
.
.
.
#سناریو#نامجون#جین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بی_تی_اس#ویسگون#رمان#وانشات#کیپاپ#ارمی
۱۱.۹k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.