Part17
Part17
همجام درد میکرد دمپاییمو دراوردم افتادم دنبال تهیونگ خونه شده بود جنگ جهانی سوم دمپایی پرت کرد خورد پس گردن تهیونگ یه دلم خنک شد بلندی گفتم اومدم پامو بزارم رو پله اول از زمین فاصله گرفتم تو شک بودم منو گذاشت رو صندلی میز آرایش
گفت زودتر حاظر شو کار داریم به تهیونگ گفتم من لباس گنگ میخام بوپوشما گفت اوکی جلو آینه حی خودمو نگا میکردم لباس زیادی جذب بود پس لباسمو عوض کردم یه لباس مجلسی گنگ بجاش پوشیدم سریع کفشامو ورداشتم دوییدم پایین تهیونگ تو ماشین نشسته بود به سمت شرکت حرکت کردیم مکان رو آدرسشو دیدیم خیلی دور بود نمیشد برگشت
پس اونجا ویلا اجاره کردیم رفتیم خونه لباسامونو جمع کردیم سوار ماشین شدیم پلی لیست اهنگامو همشو گذاشتم بعدش تهیونگ گذاشت(عکس پلی لیست ات رو گذاشتم ببینید ) رسیدیم به مکان شروع کردن عکاسی اصلا با لباسا راحت نبودم وقتی تموم شد تهیونگ داشت تلفن حرف میزد حوصلم سر رفت رفتم تو جنگل شروع کردم گشتن کلی صدای عجیب میومد یه چیزی جلوی دهنم قرار گرفت و سیاهییی
(دقت کنید که اینایی که دزدیدنش متجاوزن )چشمامو باز کردم تو یه کلبه بودم دست پام بسته شده بود لباس تنم نبود فقط جیغ میزدم که اون آدما اومدن داخل اتاق به بدنم دستم میزدن من فقط جیغ میزدم گریه میکردم که یدفعه به ذهنم رسید که من یه ترفند بلدم میتونم پامو باز کنم آروم جوری که اون مردا نفهمن پاهامو با انگشتام باز کردم یکی از دستامو باز کردم مشت زدم تو دهن یکیشون پرتشون کردم اون طرف اون یکی دستمو باز کردم اومدم بزنمشون دست پامو گرفتم میخاستن لباس زیرمو در بیارن که یدفعه یکی با پا درو باز کرد افتادم رو زمین احساس امنیت کردم چشمامو بستم و سیاهی
ویو تهیونگ
همجام درد میکرد دمپاییمو دراوردم افتادم دنبال تهیونگ خونه شده بود جنگ جهانی سوم دمپایی پرت کرد خورد پس گردن تهیونگ یه دلم خنک شد بلندی گفتم اومدم پامو بزارم رو پله اول از زمین فاصله گرفتم تو شک بودم منو گذاشت رو صندلی میز آرایش
گفت زودتر حاظر شو کار داریم به تهیونگ گفتم من لباس گنگ میخام بوپوشما گفت اوکی جلو آینه حی خودمو نگا میکردم لباس زیادی جذب بود پس لباسمو عوض کردم یه لباس مجلسی گنگ بجاش پوشیدم سریع کفشامو ورداشتم دوییدم پایین تهیونگ تو ماشین نشسته بود به سمت شرکت حرکت کردیم مکان رو آدرسشو دیدیم خیلی دور بود نمیشد برگشت
پس اونجا ویلا اجاره کردیم رفتیم خونه لباسامونو جمع کردیم سوار ماشین شدیم پلی لیست اهنگامو همشو گذاشتم بعدش تهیونگ گذاشت(عکس پلی لیست ات رو گذاشتم ببینید ) رسیدیم به مکان شروع کردن عکاسی اصلا با لباسا راحت نبودم وقتی تموم شد تهیونگ داشت تلفن حرف میزد حوصلم سر رفت رفتم تو جنگل شروع کردم گشتن کلی صدای عجیب میومد یه چیزی جلوی دهنم قرار گرفت و سیاهییی
(دقت کنید که اینایی که دزدیدنش متجاوزن )چشمامو باز کردم تو یه کلبه بودم دست پام بسته شده بود لباس تنم نبود فقط جیغ میزدم که اون آدما اومدن داخل اتاق به بدنم دستم میزدن من فقط جیغ میزدم گریه میکردم که یدفعه به ذهنم رسید که من یه ترفند بلدم میتونم پامو باز کنم آروم جوری که اون مردا نفهمن پاهامو با انگشتام باز کردم یکی از دستامو باز کردم مشت زدم تو دهن یکیشون پرتشون کردم اون طرف اون یکی دستمو باز کردم اومدم بزنمشون دست پامو گرفتم میخاستن لباس زیرمو در بیارن که یدفعه یکی با پا درو باز کرد افتادم رو زمین احساس امنیت کردم چشمامو بستم و سیاهی
ویو تهیونگ
۱.۹k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.