عشق جذاب کوکی🖇🤍
عشق جذاب کوکی🖇️🤍
(پارت⁵)
(صبح)
مثل همیشه بلند شدی تا بری و صبحانه رو آماده کنی که داشتی میرفتی کوک بیدار شد
کوک:کجا؟
تو: میرم صبحونه رو آماده کنم
کوک: نمیای بغلم❤️
تو:چرا میام
و پریدی بغلش که کوک یهو خودشو انداخت و دوتایی افتادین رو تخت و خندیدین که تو بلند شدی تا بری پایین
کوک: کجا میری؟؟
تو: گفتم که
کوک: آهان خب برو
رفتی پایین صبحونه رو درست کردی
تو:بچه ها صبحونه آمادست(داد ملایم)
همه اومدن
جین: رونو میای برای ناهار مسابقه
تو:باشههههه😆😃
(قیافه ی کوک اینجا🤨بیچاره بانیم)
غذا رو خوردین و رفتین نشستین
کوک: من و رونو میخوایم یه چیزی بهتون بگیم
نامجون: چی؟
کوک: خب ما دوتا از دیشب قرار میذاریم
نامجون: خوبه ماهم تشویقتون میکنیم
کوک: ممنون
تک تک اعضا بهتون تبریک گفتن
که گوشیت زنگ خورد یکی از دوستای صمیمیت بود که اسمش گائول
تو: سلام گائول خوبی کجایی چیکار میکنی
گائول: دختر نفس بکش
تو:😂😂😂😅چیکارم داشتی
گائول: میگم امروز خونه هستی من بیام پیشت
تو: اممممم....آره
گائول: باشه پس تا بعد
تو:بای
گائول: بای
تو:بچه ها من باید برم خونه ی خودم چون قراره دوستم بیاد
تهیونگ: خب به دوستت بگو بیاد اینجا
تو:ولی...
تهیونگ: ولی نداره بگو بیاد
تو: باشه
زنگ زدی برای گائول و بهش آدرسو دادی
(²ساعت بعد)
دین دین
تو: بیاین تو
گائول اومد و تا اومد داخل خونه شکه شد تا اعضارو دید اون فقط نگاهش رو تهیونگ بود
(ته ته بایستشه)
چند دقیه گذشت و گائول با همه گرم گرفت حتی با کوک من برا همین یکم عصبانیم
گائول اومد پیشت
گائول: بیا دیگه دختر
تو: تو برو الان میام
گائول: باشه
(عکسی که بالا گذاشتم عکس تو تو این داستانه اون عکس یه دختر دیگه رو میذاشتم که موهاش کوتاه بود عکس گائول)
(پارت⁵)
(صبح)
مثل همیشه بلند شدی تا بری و صبحانه رو آماده کنی که داشتی میرفتی کوک بیدار شد
کوک:کجا؟
تو: میرم صبحونه رو آماده کنم
کوک: نمیای بغلم❤️
تو:چرا میام
و پریدی بغلش که کوک یهو خودشو انداخت و دوتایی افتادین رو تخت و خندیدین که تو بلند شدی تا بری پایین
کوک: کجا میری؟؟
تو: گفتم که
کوک: آهان خب برو
رفتی پایین صبحونه رو درست کردی
تو:بچه ها صبحونه آمادست(داد ملایم)
همه اومدن
جین: رونو میای برای ناهار مسابقه
تو:باشههههه😆😃
(قیافه ی کوک اینجا🤨بیچاره بانیم)
غذا رو خوردین و رفتین نشستین
کوک: من و رونو میخوایم یه چیزی بهتون بگیم
نامجون: چی؟
کوک: خب ما دوتا از دیشب قرار میذاریم
نامجون: خوبه ماهم تشویقتون میکنیم
کوک: ممنون
تک تک اعضا بهتون تبریک گفتن
که گوشیت زنگ خورد یکی از دوستای صمیمیت بود که اسمش گائول
تو: سلام گائول خوبی کجایی چیکار میکنی
گائول: دختر نفس بکش
تو:😂😂😂😅چیکارم داشتی
گائول: میگم امروز خونه هستی من بیام پیشت
تو: اممممم....آره
گائول: باشه پس تا بعد
تو:بای
گائول: بای
تو:بچه ها من باید برم خونه ی خودم چون قراره دوستم بیاد
تهیونگ: خب به دوستت بگو بیاد اینجا
تو:ولی...
تهیونگ: ولی نداره بگو بیاد
تو: باشه
زنگ زدی برای گائول و بهش آدرسو دادی
(²ساعت بعد)
دین دین
تو: بیاین تو
گائول اومد و تا اومد داخل خونه شکه شد تا اعضارو دید اون فقط نگاهش رو تهیونگ بود
(ته ته بایستشه)
چند دقیه گذشت و گائول با همه گرم گرفت حتی با کوک من برا همین یکم عصبانیم
گائول اومد پیشت
گائول: بیا دیگه دختر
تو: تو برو الان میام
گائول: باشه
(عکسی که بالا گذاشتم عکس تو تو این داستانه اون عکس یه دختر دیگه رو میذاشتم که موهاش کوتاه بود عکس گائول)
۷۸.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.