فیک خانه وحشت
پارت ۱۸
ویو ا.ت**
صبح پاشدم اصلا حالم خوب نبود نمیخاستم پاشم کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم بلند شدم رفتم یکم صبحونه خوردم نشستم یکم فیلم نگا کردم ساعت ۵ شده بود یکم دلم میخاست قدم بزنم رفتم لب ساحل داشتم قدم میزدم که یکی بغلم کردم جیغ کشیدم و برگشتم...
ا.ت: هیی تو چ غلطی میکنی؟
کای: هیچ دیدم خواهر زنم تنهاس گفتم یکم سوپرایز کنم
ا.ت: همم اصلا حال سوپرایز و بحث کردن باهات ندارم برو گمشوو
کای: چون حال منو تو یکیه اومدم پیشت
ا.ت: منظورت چیه؟ نکنه با لیا دعوا کردی؟
کای: همم
ا.ت: شما تازه عروس و دامادین عادیه
کای: ولی اینی که دعوا کردیم فرق داره میخام طلاق بگیریم
ا.ت: چی میگی زده ب سرت؟چی شده مگع؟
کای: ی سوال ازت دارم، قبل از اینکه با من آشنا بشه با یکی دیگ رابطه داشت یا ن؟
ا.ت: میزنمت ها راجب رفیقم درست صحبت کن
کای: خو بگو میخام بدونم
ا.ت: والا من خبر ندارم برا من اصلا در مورد دوس پسراش نمیگفت همونطور که من در مورد تو خبر نداشتم از اینکه با کی رابطه داشت هم خبری ندارم
کای: همم فک کنم اشتباه بزرگی کردم کاش ب حرف بزرگ خان گوش میکردم مثل جیمین الان با یکی مث خودم ازدواج کرده بودم
ا.ت: بزرگ خان؟ جیمین؟ یعنی چی؟
کای: هیچی ببینم فردا عروسی جیمین همون عشق اولت هست میخای بری؟
ا.ت:نمیدونم اه از همه چی متنفرم( گریه*)
کای: ا.ت ازت درخاست کنم قبول میکنی؟
ا.ت: چ درخاستی؟
کای:میدونم احمقانه اس ولی من قبل از اینکه لیا رو ببینم تورو دیدم و بهت دل بستم ولی لیا رو دیدم فک کردم تورو فراموش میکنم و زندگی جدید رو شروع میکنم ولی وقتی لیا خیانتش معلوم شد فهمیدم که بخاطر هوسم با لیا ازدواج کردم ا.ت من...
ا.ت: باشه خفه شو اه حالا از کی فهمیدی لیا بهت خیانت کرده؟
کای: وقتی باهاش وارد رابط شدم و فهمیدم اون قبلا مال یکی دیگ بود
ا.ت: تو چی میخای بکنی؟
کای: هیچ همون میخام طلاق بگیرم
ا.ت: همم خودتون میدونین من خودم ب حد کافی درد دارم
کای: ا.ت میگم قردا برا عروسی جیمین و جنی باهم بریم نظرت چیه؟
ا.ت: باهم؟ چرت نگو
کای: ن واقعا میگم بیا باهم بریم و در ضمن اونجا ی سوپرایز برات دارم😉
ا.ت: هوف کای تنهام بزار میخام یکم قدم بزنم تا حال و هوام عوض شه
کای: باش بیا باهم قدم بزنیم
با کای قدم میزدیم و برام پشمک خرید و رفتیم شهر بازی و شب غذا خوردیم رسوند منو ب خونه چرا دروغ بگم یکم حالمو خوب کرد بهم خوشگذشت فردا باید با لیا در این مورد بحرفم یعنی اون ب کای خیانت کرده یا کای الکی میگه که منو ب دست بیارعه اه نمیدونمم بگیرم بخابم باید برای فردا عروسی آقا و خانم پارک هم ی کادو عروسی بگیرم و آرزوی خوشبختی کنم واسشون...
(یعنی جیمین و ا.ت بهم میرسن یا ا.ت و کای معلوم نیست سر نوشت اینا چی میشه.... اصلا جیمین ا.ت رو دوست داشت؟یا....
ویو ا.ت**
صبح پاشدم اصلا حالم خوب نبود نمیخاستم پاشم کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم بلند شدم رفتم یکم صبحونه خوردم نشستم یکم فیلم نگا کردم ساعت ۵ شده بود یکم دلم میخاست قدم بزنم رفتم لب ساحل داشتم قدم میزدم که یکی بغلم کردم جیغ کشیدم و برگشتم...
ا.ت: هیی تو چ غلطی میکنی؟
کای: هیچ دیدم خواهر زنم تنهاس گفتم یکم سوپرایز کنم
ا.ت: همم اصلا حال سوپرایز و بحث کردن باهات ندارم برو گمشوو
کای: چون حال منو تو یکیه اومدم پیشت
ا.ت: منظورت چیه؟ نکنه با لیا دعوا کردی؟
کای: همم
ا.ت: شما تازه عروس و دامادین عادیه
کای: ولی اینی که دعوا کردیم فرق داره میخام طلاق بگیریم
ا.ت: چی میگی زده ب سرت؟چی شده مگع؟
کای: ی سوال ازت دارم، قبل از اینکه با من آشنا بشه با یکی دیگ رابطه داشت یا ن؟
ا.ت: میزنمت ها راجب رفیقم درست صحبت کن
کای: خو بگو میخام بدونم
ا.ت: والا من خبر ندارم برا من اصلا در مورد دوس پسراش نمیگفت همونطور که من در مورد تو خبر نداشتم از اینکه با کی رابطه داشت هم خبری ندارم
کای: همم فک کنم اشتباه بزرگی کردم کاش ب حرف بزرگ خان گوش میکردم مثل جیمین الان با یکی مث خودم ازدواج کرده بودم
ا.ت: بزرگ خان؟ جیمین؟ یعنی چی؟
کای: هیچی ببینم فردا عروسی جیمین همون عشق اولت هست میخای بری؟
ا.ت:نمیدونم اه از همه چی متنفرم( گریه*)
کای: ا.ت ازت درخاست کنم قبول میکنی؟
ا.ت: چ درخاستی؟
کای:میدونم احمقانه اس ولی من قبل از اینکه لیا رو ببینم تورو دیدم و بهت دل بستم ولی لیا رو دیدم فک کردم تورو فراموش میکنم و زندگی جدید رو شروع میکنم ولی وقتی لیا خیانتش معلوم شد فهمیدم که بخاطر هوسم با لیا ازدواج کردم ا.ت من...
ا.ت: باشه خفه شو اه حالا از کی فهمیدی لیا بهت خیانت کرده؟
کای: وقتی باهاش وارد رابط شدم و فهمیدم اون قبلا مال یکی دیگ بود
ا.ت: تو چی میخای بکنی؟
کای: هیچ همون میخام طلاق بگیرم
ا.ت: همم خودتون میدونین من خودم ب حد کافی درد دارم
کای: ا.ت میگم قردا برا عروسی جیمین و جنی باهم بریم نظرت چیه؟
ا.ت: باهم؟ چرت نگو
کای: ن واقعا میگم بیا باهم بریم و در ضمن اونجا ی سوپرایز برات دارم😉
ا.ت: هوف کای تنهام بزار میخام یکم قدم بزنم تا حال و هوام عوض شه
کای: باش بیا باهم قدم بزنیم
با کای قدم میزدیم و برام پشمک خرید و رفتیم شهر بازی و شب غذا خوردیم رسوند منو ب خونه چرا دروغ بگم یکم حالمو خوب کرد بهم خوشگذشت فردا باید با لیا در این مورد بحرفم یعنی اون ب کای خیانت کرده یا کای الکی میگه که منو ب دست بیارعه اه نمیدونمم بگیرم بخابم باید برای فردا عروسی آقا و خانم پارک هم ی کادو عروسی بگیرم و آرزوی خوشبختی کنم واسشون...
(یعنی جیمین و ا.ت بهم میرسن یا ا.ت و کای معلوم نیست سر نوشت اینا چی میشه.... اصلا جیمین ا.ت رو دوست داشت؟یا....
۵۳.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.