اون کیه؟ ژانر:ترسناک /+۱۲ نویسنده:امین پیج(خودم)! پارت ۱
از وقتی پاشو داخل مدرسه گذاشت روز های ترسناک شروع شد و برای من شب و روز فقط یه ترس تاریک بود
نمیتونستم دو دقیقه ذهنم رو ازش دور کنم برام آشنا بود اما کجا؟؟؟!
با وجودش داخل کلاس دستام شروع به لرزیدن میکرد احساس سردرد بدی داشتم از خودم هزار بار میپرسیدم:اون کیه؟؟؟!
وقتی بهم نزدیک میشد ضربان قلبم به قدری بالا میرفت که انگار ۱۰۰۰ رگ در من ترکیده و در حال خون ریزی ام...
نمیتونستم باهاش کنار بیام مادرم میگفت که دارم رو به دیوانگی میرم و همش توهمه
اما مطمئن بودم...!
شایدم......نه.......فهمیدم اینها همشون ساخته ذهن خودمه!
یک روزی که از همه اون دردسر ها آروم گرفتم و فهمیدم اشتباه میکنم ......چشمام رو بستم و بهش فکر نکردم.....آره! این آرامش..._
صدای جیغ بلندی رو شنیدم...چشمامو باز کردم
قطرات خون روی زمین میریخت.....از شدت درد از درون در حال خون گریه کردن بودم...
مادر توهم نبود...._
نگاهی با چشمای خونی بهش کردم و ازش با صدام که داشت میلرزید پرسیدم: ت....تو...ک...کی...هس...تی؟
صدای اون یک دلهره ای به جون من انداخت که انگار در همون لحظه یک مرگ رو تجربه کردم....!
-من کابوس تو هستم
با یک پرسش اون بدنم شروع به لرزیدن شدیدی کرد
-دوست داری چطوری بمیری ؟...
نگاهی بهش کردم و بعد از دقیقه ای صدای داد زدن من کل اون خونه رو به خونه ای جن زده معرفی کرد !
پایان پارت ۱
نظر بدید .
پارت دو (بزودی)
از وقتی پاشو داخل مدرسه گذاشت روز های ترسناک شروع شد و برای من شب و روز فقط یه ترس تاریک بود
نمیتونستم دو دقیقه ذهنم رو ازش دور کنم برام آشنا بود اما کجا؟؟؟!
با وجودش داخل کلاس دستام شروع به لرزیدن میکرد احساس سردرد بدی داشتم از خودم هزار بار میپرسیدم:اون کیه؟؟؟!
وقتی بهم نزدیک میشد ضربان قلبم به قدری بالا میرفت که انگار ۱۰۰۰ رگ در من ترکیده و در حال خون ریزی ام...
نمیتونستم باهاش کنار بیام مادرم میگفت که دارم رو به دیوانگی میرم و همش توهمه
اما مطمئن بودم...!
شایدم......نه.......فهمیدم اینها همشون ساخته ذهن خودمه!
یک روزی که از همه اون دردسر ها آروم گرفتم و فهمیدم اشتباه میکنم ......چشمام رو بستم و بهش فکر نکردم.....آره! این آرامش..._
صدای جیغ بلندی رو شنیدم...چشمامو باز کردم
قطرات خون روی زمین میریخت.....از شدت درد از درون در حال خون گریه کردن بودم...
مادر توهم نبود...._
نگاهی با چشمای خونی بهش کردم و ازش با صدام که داشت میلرزید پرسیدم: ت....تو...ک...کی...هس...تی؟
صدای اون یک دلهره ای به جون من انداخت که انگار در همون لحظه یک مرگ رو تجربه کردم....!
-من کابوس تو هستم
با یک پرسش اون بدنم شروع به لرزیدن شدیدی کرد
-دوست داری چطوری بمیری ؟...
نگاهی بهش کردم و بعد از دقیقه ای صدای داد زدن من کل اون خونه رو به خونه ای جن زده معرفی کرد !
پایان پارت ۱
نظر بدید .
پارت دو (بزودی)
۶۳.۰k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.