پارت ۳۷
+عزیزم یه دقیقه وایسا
بازومو گرفت و منو برگردوند ولی من محکم زدم تو صورتش و سرش داد زدم
_چرا وایسم هاااا این هرزه کی بود مگه نگفتی من دیگه با هیچکس به جز تو نیستم هااااا هه مشکل از تو نیس تو تو خونته نمیتونی اینکار رو نکنی هول عوضی برو گمشو یونا مرد فهمیدی (گریه و داد)
+ی...یعنی چی ...چی داری میگی(بغض)
_همون که شنیدی برو گمشو
+بیبی من
_خفه شو دیگه نمیخوامت برو واسه همیشه
+(در حال اشک ریختن)
از زبان کوک:
این چه غلطی بود که من کردم هق عشقم تموم زندگیم بهم میگه برو گمشو ای خدا من چیکار کنم حالا من بدون اون میمیرم من هول نیستم من فقط عاشق اینم نباید اینکارو میکردم خاک بر سر من حالا چه غلطی بکنم دیگه ایندفعه بر نمیگرده واییییی ولم کرد رفت اشکام هجوم آورده بودن اومدم از خیابون رد بشم برم سوار ماشین بشم برم دنبالش ولی تا خواستم رد بشم فقط صدای بوق ماشین رو شنیدم و بعد چشمام سیاهی رقت....
از زبان یونا :
صدای ماشین رو شنیدم بر گشتم که دیدم ....وای با اون صحنه انگار یه سطل آب یخ ریختن روم ماشین زد به جونکوکم سریع دویدم و رفتم بغلش کردم سرشو رو سینم گذاشتم
_عشقم من گو خوردم ترو خدا چشاتو باز کن لطفاااا (گریه)
به پشت سرش دست زدم داشت خون میومد سریع زنگ به اورژانس زدیم و خودمم رفتم بیمارستان ای کاش هیچوقت من اون حرفا رو نمیزدم خاک بر سر من دیدی چیشد یونا واییی اگه بلایی سرش بیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم بردیمش بیمارستان....
چند روز بعد:
رفتم بیمارستان تو این چند روز نه غذا میخورم نه چیزی رفتم بیمارستلن تا ببینم حال جونکوک چطوره دکتر اومد سمتم
_اقای دکتر حال دوس پسرم چطوره به هوش نیومد
دکتر :چرا اتفاقا به هوش اومده ولی ...
_ولی چی آقای دکتر
دکتر:ایشون به طور موقت حافظشون ازدست دادن
_چ...چی
دکتر:اصلا جای نگرانی نیس حافظشون بر میگرده الان اگه میخواین میتونید ببینینش فقط اگه شما رو به خاطر نیاورد نگران نباشید
_مرسی(بغض)
بازومو گرفت و منو برگردوند ولی من محکم زدم تو صورتش و سرش داد زدم
_چرا وایسم هاااا این هرزه کی بود مگه نگفتی من دیگه با هیچکس به جز تو نیستم هااااا هه مشکل از تو نیس تو تو خونته نمیتونی اینکار رو نکنی هول عوضی برو گمشو یونا مرد فهمیدی (گریه و داد)
+ی...یعنی چی ...چی داری میگی(بغض)
_همون که شنیدی برو گمشو
+بیبی من
_خفه شو دیگه نمیخوامت برو واسه همیشه
+(در حال اشک ریختن)
از زبان کوک:
این چه غلطی بود که من کردم هق عشقم تموم زندگیم بهم میگه برو گمشو ای خدا من چیکار کنم حالا من بدون اون میمیرم من هول نیستم من فقط عاشق اینم نباید اینکارو میکردم خاک بر سر من حالا چه غلطی بکنم دیگه ایندفعه بر نمیگرده واییییی ولم کرد رفت اشکام هجوم آورده بودن اومدم از خیابون رد بشم برم سوار ماشین بشم برم دنبالش ولی تا خواستم رد بشم فقط صدای بوق ماشین رو شنیدم و بعد چشمام سیاهی رقت....
از زبان یونا :
صدای ماشین رو شنیدم بر گشتم که دیدم ....وای با اون صحنه انگار یه سطل آب یخ ریختن روم ماشین زد به جونکوکم سریع دویدم و رفتم بغلش کردم سرشو رو سینم گذاشتم
_عشقم من گو خوردم ترو خدا چشاتو باز کن لطفاااا (گریه)
به پشت سرش دست زدم داشت خون میومد سریع زنگ به اورژانس زدیم و خودمم رفتم بیمارستان ای کاش هیچوقت من اون حرفا رو نمیزدم خاک بر سر من دیدی چیشد یونا واییی اگه بلایی سرش بیاد هیچوقت خودمو نمیبخشم بردیمش بیمارستان....
چند روز بعد:
رفتم بیمارستان تو این چند روز نه غذا میخورم نه چیزی رفتم بیمارستلن تا ببینم حال جونکوک چطوره دکتر اومد سمتم
_اقای دکتر حال دوس پسرم چطوره به هوش نیومد
دکتر :چرا اتفاقا به هوش اومده ولی ...
_ولی چی آقای دکتر
دکتر:ایشون به طور موقت حافظشون ازدست دادن
_چ...چی
دکتر:اصلا جای نگرانی نیس حافظشون بر میگرده الان اگه میخواین میتونید ببینینش فقط اگه شما رو به خاطر نیاورد نگران نباشید
_مرسی(بغض)
۶۷.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.