دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۳۵🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
اون دانش آموزانی که تازه اومده بودن داشتن خودشونو معرفی میکردن وقتی اون دختره خودشو معرفی کرد و گفت خواهر لورا عه تموم که شد ی نگاه بدی بهم کرد منم ی نگاهی بهش کردم که صدتا ف.حش توش داشت اونم گرفت نشست پسره بلندشد تا خودش رو معرفی کنه یوریچی: من یوریچی هستم برادر دوقلو ی کانگ یوجین اونم حالش خوب نیست و من اینجام تا جاشو پرکنم بعد ی نگاه بدی به کوک کرد ولی کوک کم نیاورد و ی نگاه ترسناکی بهش کرد که پسره رید به خودش گوسفند خودمه پس چی معلم شروع کرد به صحبت کردن معلم: خب بچه ها همتون میدونید مسابقه دوم ورزشی هستش که ما چند دوری داریم دوره اول مسابقه ۲ یا همون مسابقه دویدن دومین دور تیر اندازی با تف.نگ و دور آخر مبارزه امید وارم در این راه موفق باشید دستمواوردم بالا کوکم دستشو آورد بالا زدیم قدش کوک فقط باید تو تیر اندازی کمکم میکرد معلم شروع کرد به درس دادن منم داشتم بی حوصله نگاش میکردم دیگه نکشیدم سرمو گذاشتم رو میز به سمت کوک کوکم حوصلش نگرفت سرشو گذاشت رو میز به سمت من به چشم های هم خیره شدیم چشاش انگار ستاره داشت توش که میدرخشید محوش بودم که با انگشتش زد رو بینیم کوک: چشاتو درویش کن کوچولو یوری: حرف خودمو به خودم میزنی کوک: چیکار کنم تو هی.زی یوری: عهههه اینجوریاست منم از این به بعد به تو میگم کوکی یا کلوچه یا کوکو کوک: عه منم به تو میگم یبوست یوری: 😐 .... کوک: اخییی چیشد کوچولو ناراحت شدی میخوای گریه کنی 😂 یوری : کوک این مدادو میبینی کوک: خب یوری: ی کلمه دیگه صحبت کنی تو همین کلاس اینو میکنم تو .... کوک: هیششش آروم باش کوچولو این مدادو بزار رو میز بیا یزره تو بغلم بخواب آروم شی یوری: 😳 بلوو گمشووو بابا بزار باد بیاد بابا کوک دستمو کشید نزدیک خودش کرد سرمو گذاشت رو سینش دستشو گذاشت رو شونم کوک: هیسسس فقط ساکت باش یوری:😳....ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀⛓️
⛓️🔗 پارت ۳۵🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
اون دانش آموزانی که تازه اومده بودن داشتن خودشونو معرفی میکردن وقتی اون دختره خودشو معرفی کرد و گفت خواهر لورا عه تموم که شد ی نگاه بدی بهم کرد منم ی نگاهی بهش کردم که صدتا ف.حش توش داشت اونم گرفت نشست پسره بلندشد تا خودش رو معرفی کنه یوریچی: من یوریچی هستم برادر دوقلو ی کانگ یوجین اونم حالش خوب نیست و من اینجام تا جاشو پرکنم بعد ی نگاه بدی به کوک کرد ولی کوک کم نیاورد و ی نگاه ترسناکی بهش کرد که پسره رید به خودش گوسفند خودمه پس چی معلم شروع کرد به صحبت کردن معلم: خب بچه ها همتون میدونید مسابقه دوم ورزشی هستش که ما چند دوری داریم دوره اول مسابقه ۲ یا همون مسابقه دویدن دومین دور تیر اندازی با تف.نگ و دور آخر مبارزه امید وارم در این راه موفق باشید دستمواوردم بالا کوکم دستشو آورد بالا زدیم قدش کوک فقط باید تو تیر اندازی کمکم میکرد معلم شروع کرد به درس دادن منم داشتم بی حوصله نگاش میکردم دیگه نکشیدم سرمو گذاشتم رو میز به سمت کوک کوکم حوصلش نگرفت سرشو گذاشت رو میز به سمت من به چشم های هم خیره شدیم چشاش انگار ستاره داشت توش که میدرخشید محوش بودم که با انگشتش زد رو بینیم کوک: چشاتو درویش کن کوچولو یوری: حرف خودمو به خودم میزنی کوک: چیکار کنم تو هی.زی یوری: عهههه اینجوریاست منم از این به بعد به تو میگم کوکی یا کلوچه یا کوکو کوک: عه منم به تو میگم یبوست یوری: 😐 .... کوک: اخییی چیشد کوچولو ناراحت شدی میخوای گریه کنی 😂 یوری : کوک این مدادو میبینی کوک: خب یوری: ی کلمه دیگه صحبت کنی تو همین کلاس اینو میکنم تو .... کوک: هیششش آروم باش کوچولو این مدادو بزار رو میز بیا یزره تو بغلم بخواب آروم شی یوری: 😳 بلوو گمشووو بابا بزار باد بیاد بابا کوک دستمو کشید نزدیک خودش کرد سرمو گذاشت رو سینش دستشو گذاشت رو شونم کوک: هیسسس فقط ساکت باش یوری:😳....ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀⛓️
۱۶.۲k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.