pov:...واکنش پسرای اسلیترین اگه.
★وقتی تصادفی میبوسیشون★
متیو:(دیرت شده بود برای کلاس و بدو بدو به سمت کلاس میدویدی که به متیو برخورد کردی و افتادی روش و لبت به لبش خورد...) (متیو پوزخندی زد و لباش رو لیس زد) «لبای خوشمزه ای داری هانی...»
تام:(میخواستی کتابی رو از قفسه برداری ولی دستت نمیرسید که تام از پشت سرت کتاب رو برات برداشت و صورتتون کلا یک سانتی متر فاصله داشت...مغازه دار از کنارتون رد شد و به هم چسبیدید و هم رو بوسیدین...) (تام پوزخندی میزنه و کتاب رو بهت میده و میره)
دریکو:(داشتی با هری صحبت میکردی که دریکو چسبوندت به دیوار و لبات رو شکار کرد..) «تو مال منی خانم مالفوی...یادت هست؟»
تئو:(توی بازی جرئت حقیقت به تئو جرعت میدن که ا/ت رو ببوسه و تئو اروم اروم لباش رو جلو میاره و...بوسه ای روی لبای ا/ت میکاره...) (و بعدش چشمکی بهت میزنه...)
لورنزو:(بعد بوسیدنتون حسابی سرخ میشه اما باز هم به بوسه ادامه میده و کمرت رو نوازش میکنه...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه...💚😉
لایک؟ کامنت؟🤓♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
متیو:(دیرت شده بود برای کلاس و بدو بدو به سمت کلاس میدویدی که به متیو برخورد کردی و افتادی روش و لبت به لبش خورد...) (متیو پوزخندی زد و لباش رو لیس زد) «لبای خوشمزه ای داری هانی...»
تام:(میخواستی کتابی رو از قفسه برداری ولی دستت نمیرسید که تام از پشت سرت کتاب رو برات برداشت و صورتتون کلا یک سانتی متر فاصله داشت...مغازه دار از کنارتون رد شد و به هم چسبیدید و هم رو بوسیدین...) (تام پوزخندی میزنه و کتاب رو بهت میده و میره)
دریکو:(داشتی با هری صحبت میکردی که دریکو چسبوندت به دیوار و لبات رو شکار کرد..) «تو مال منی خانم مالفوی...یادت هست؟»
تئو:(توی بازی جرئت حقیقت به تئو جرعت میدن که ا/ت رو ببوسه و تئو اروم اروم لباش رو جلو میاره و...بوسه ای روی لبای ا/ت میکاره...) (و بعدش چشمکی بهت میزنه...)
لورنزو:(بعد بوسیدنتون حسابی سرخ میشه اما باز هم به بوسه ادامه میده و کمرت رو نوازش میکنه...)
امیدوارم خوشتون اومده باشه...💚😉
لایک؟ کامنت؟🤓♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۲۸.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.