p8
از زبان ات
ات : وای •-•.زدم ت گوش یکی از ومپایرا •-•
کوک : تو گوش کی زدی 😐
ات : نمیدونم ولی یکم شبیه تهیونگ بود•-•
کوک : زدی تو گوش داداشش حتما..خونت فکر کنم پای خودت باشع 🗿
ات: جیووووو
جیوو : هاااااا
ات :چرا من اینقد گوهم..راستی من نمیتونم برم حموم •-•.هنوز زخمم خوب نشده •-•
کوک : بشین تا بیشتر از این نریدی
ات : نمیتونم ی جا بشینم اروم بگیرم •-•
کوک : بشین دونه دونه میخای زمینو بکن کونتو بزار روش
ات : اینا کی میرنننن میخوام برم بیرون
کوک : یکم دیگه میرن
(بعد ی ساعت مهمونا رفتن😔)
ات : بالاخرهههههه
با پا در اتاق رو لگد زدم و رفتم بیرون ولی هنوز اون برادر بیصاحاب تهیونگ اینجا بود
ات : مستر کیم مگه نه مهمونات رفتن پ چرا برادرت هنو اینجاس..و فکر نمیکنی ما تو اتاق پوسیده میشیم 3 ساعته تو اتاق نشسته بودیم..هااا( ات همینجور فقد داشت غر میزد😔).
کوک : خدایی چطور تحملش میکنی؟ 🗿
جیوو : همینطوری که میبینی دیگه چکارش کنم 🗿
تهیونگ : ببخشید خانم خونه ازتون اجازه نگرفتم برادرم بمونه خونم
ات : ( نفس عمیق)...من میرم تو اتاقم لباس عوض کنم کسی اومد میگامش 🗿
رفتم تو اتاق
از زبان راوی
کوک : ینی اگ برم منو میگاعه؟ 🗿
جیوو : نمیگاعه ولی میزنه بچه سازتو نابود میکنه 🗿
کوک : خو منم میگامش اونطور 🗿
جیوو : خب تا اون موقع کارتو تموم کرده حرفشو رد کنی سگ میشه 🗿
کوک : چقد پفیوزه خدایی 🗿
ات : احم احم
کوک : ها؟
ات : داشتین غیبتمو میکردین گوزوا
کوک : بله
ات : بخدا ومپایر نبودی میزدم نابودت میکردم 🗿
کوک : سیس کن بابا 🗿
ات ینی میخواست خودشو شجاع نشون بده رف روبه رو کوک وایساد ولی دخترمون خیلی ریزه میزنه بود ک یدفه چشمای کوک از قبل قرمز روشن تر شدن
ات با لحنی کیوت : ( نفس عمیق ) دوست دالم •-•
ات سرشو انداخت پایین و از کوک فاصله گرف
کوک : اوخه کیوت
ات : وای •-•.زدم ت گوش یکی از ومپایرا •-•
کوک : تو گوش کی زدی 😐
ات : نمیدونم ولی یکم شبیه تهیونگ بود•-•
کوک : زدی تو گوش داداشش حتما..خونت فکر کنم پای خودت باشع 🗿
ات: جیووووو
جیوو : هاااااا
ات :چرا من اینقد گوهم..راستی من نمیتونم برم حموم •-•.هنوز زخمم خوب نشده •-•
کوک : بشین تا بیشتر از این نریدی
ات : نمیتونم ی جا بشینم اروم بگیرم •-•
کوک : بشین دونه دونه میخای زمینو بکن کونتو بزار روش
ات : اینا کی میرنننن میخوام برم بیرون
کوک : یکم دیگه میرن
(بعد ی ساعت مهمونا رفتن😔)
ات : بالاخرهههههه
با پا در اتاق رو لگد زدم و رفتم بیرون ولی هنوز اون برادر بیصاحاب تهیونگ اینجا بود
ات : مستر کیم مگه نه مهمونات رفتن پ چرا برادرت هنو اینجاس..و فکر نمیکنی ما تو اتاق پوسیده میشیم 3 ساعته تو اتاق نشسته بودیم..هااا( ات همینجور فقد داشت غر میزد😔).
کوک : خدایی چطور تحملش میکنی؟ 🗿
جیوو : همینطوری که میبینی دیگه چکارش کنم 🗿
تهیونگ : ببخشید خانم خونه ازتون اجازه نگرفتم برادرم بمونه خونم
ات : ( نفس عمیق)...من میرم تو اتاقم لباس عوض کنم کسی اومد میگامش 🗿
رفتم تو اتاق
از زبان راوی
کوک : ینی اگ برم منو میگاعه؟ 🗿
جیوو : نمیگاعه ولی میزنه بچه سازتو نابود میکنه 🗿
کوک : خو منم میگامش اونطور 🗿
جیوو : خب تا اون موقع کارتو تموم کرده حرفشو رد کنی سگ میشه 🗿
کوک : چقد پفیوزه خدایی 🗿
ات : احم احم
کوک : ها؟
ات : داشتین غیبتمو میکردین گوزوا
کوک : بله
ات : بخدا ومپایر نبودی میزدم نابودت میکردم 🗿
کوک : سیس کن بابا 🗿
ات ینی میخواست خودشو شجاع نشون بده رف روبه رو کوک وایساد ولی دخترمون خیلی ریزه میزنه بود ک یدفه چشمای کوک از قبل قرمز روشن تر شدن
ات با لحنی کیوت : ( نفس عمیق ) دوست دالم •-•
ات سرشو انداخت پایین و از کوک فاصله گرف
کوک : اوخه کیوت
۹۷.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.