4 پارتی فیک از "جیمین"
4 پارتی فیک از "جیمین"
(Part 3)
"رفت لباساشو عوض کرد و اومد سمت ات و نشست کنارش و پیشونیش رو بوسید و بعدش دراز کشید و پتو رو انداخت رو جفتشون"
جیمین: چرا پیشونیت انقد داغه؟
میخوای ماساژت بدم؟
بدنت بی جونه...
ات: ن... نه
"جیمین دستشو گذاشت رو شکم ات"
جیمین: شکمت هم داغه!
کجاش درد میکنه؟
ات: اینجا... "دستای جیمین گذاشت رو جایی که درد میکرد"
جیمین: عیبی نداره.... فقط 3 روز اینجوری ای که به خاطر شما شوگا رو 3 روز گذاشتم جام تو شرکت و اومدم که در اختیار شما باشم!
مگه نه؟
ات: بار اولت خوبه نیست حالا "خنده"
ات/سعی کردم برگردم طرفش و با هزار تا آخ و اوخ و کمکای جیمین برگشتم سمتش..
دستامو دور کمرش حلقه کردم و سرمو گذاشتم رو سینه اش... دستاشو گذاشت رو کمرم و آروم ماساژ میداد../
جیمین: کمرت هم درد میکنه؟
ات: همه جام شدیدا درد میکنه.....
جیمین: الهی بمیرم...
ات: خدا نکنه...ساعت چنده؟
جیمین: 7...
ات: 3 ساعت خوابیدم... چه عجیب... شام خوردی؟
جیمین: بله خوردم...
الان میرم واسه عروسکم که ساندویچ گرفتم بیارم تا بخوره..
ات: نه بمون...
میخوام بغلت باشم...
جیمین: ای بابا... باشه.... گشنته آخه عزیزم اینطوری که نمیشه بدنت ضعیف شده
رنگ به صورتت نیست....
ات: خوبم جیمین ولم کن....
جیمین: برات موچی ام گرفتمااا
از همون طعمی که دوست داری!
ات: واقعا؟! مرسییی "محکم تر بغلش کردم"
جیمین: از دیدن من انقد خوشحال نشدی که از فهمیدن موچی شدی.... "خنده،حرصی"
ات: نخیرم... اولن اره خیلی خوشحال شدم... دومن موچی من کیه؟ خو تویی که از دیدنت خوشحال شدم دیگه دیوونه!
آیییی جیمینننن فشارم ندهههه خفه شدممم کمرم درد گرفتتتت
جیمین: آخه خیلی جیگرییی
حالا که من اومدم ماساژت دادم... واست موچی خریدم... یه بوس به موچیت نمیدی؟
ات: خب... حالا که فکر میکنم.... چرا ندم؟
جیمین: چی میدی.... "لبخند"
(Part 3)
"رفت لباساشو عوض کرد و اومد سمت ات و نشست کنارش و پیشونیش رو بوسید و بعدش دراز کشید و پتو رو انداخت رو جفتشون"
جیمین: چرا پیشونیت انقد داغه؟
میخوای ماساژت بدم؟
بدنت بی جونه...
ات: ن... نه
"جیمین دستشو گذاشت رو شکم ات"
جیمین: شکمت هم داغه!
کجاش درد میکنه؟
ات: اینجا... "دستای جیمین گذاشت رو جایی که درد میکرد"
جیمین: عیبی نداره.... فقط 3 روز اینجوری ای که به خاطر شما شوگا رو 3 روز گذاشتم جام تو شرکت و اومدم که در اختیار شما باشم!
مگه نه؟
ات: بار اولت خوبه نیست حالا "خنده"
ات/سعی کردم برگردم طرفش و با هزار تا آخ و اوخ و کمکای جیمین برگشتم سمتش..
دستامو دور کمرش حلقه کردم و سرمو گذاشتم رو سینه اش... دستاشو گذاشت رو کمرم و آروم ماساژ میداد../
جیمین: کمرت هم درد میکنه؟
ات: همه جام شدیدا درد میکنه.....
جیمین: الهی بمیرم...
ات: خدا نکنه...ساعت چنده؟
جیمین: 7...
ات: 3 ساعت خوابیدم... چه عجیب... شام خوردی؟
جیمین: بله خوردم...
الان میرم واسه عروسکم که ساندویچ گرفتم بیارم تا بخوره..
ات: نه بمون...
میخوام بغلت باشم...
جیمین: ای بابا... باشه.... گشنته آخه عزیزم اینطوری که نمیشه بدنت ضعیف شده
رنگ به صورتت نیست....
ات: خوبم جیمین ولم کن....
جیمین: برات موچی ام گرفتمااا
از همون طعمی که دوست داری!
ات: واقعا؟! مرسییی "محکم تر بغلش کردم"
جیمین: از دیدن من انقد خوشحال نشدی که از فهمیدن موچی شدی.... "خنده،حرصی"
ات: نخیرم... اولن اره خیلی خوشحال شدم... دومن موچی من کیه؟ خو تویی که از دیدنت خوشحال شدم دیگه دیوونه!
آیییی جیمینننن فشارم ندهههه خفه شدممم کمرم درد گرفتتتت
جیمین: آخه خیلی جیگرییی
حالا که من اومدم ماساژت دادم... واست موچی خریدم... یه بوس به موچیت نمیدی؟
ات: خب... حالا که فکر میکنم.... چرا ندم؟
جیمین: چی میدی.... "لبخند"
۱۰.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.