P34

لباسارو بهشون دادم و پوشیدن ب خدمت کارا گفتم صبحونه رو آماده کنن و میز رو چیدن نشستیم صبحونه رو خوردیم ک چشمم ب یه چیزی افتاد لقمه پرید تو گلوم و شروع ب خندیدن کردم
کوک:دیونس
نامجون:موافقم
یونجی:جئون.....جئون لبت(خنده فراون)
کوک:لب من چشه؟
نامجون و هایون هم دیدن شروع ب خندیدن کردن یه دستمال برداشتم رفتم سمتش خم شدم و لبشو پاک کردم صورتش خیلی نزدیک صورتم بود
یونجی:خب دیگه پاکش کردم
کوک:ممنون
نشستم سر جام ک گوشی زنگ خورد وکیل بود جواب دادم
یونجی:بفرما
و:باید بار اسلحه هارو زود تحویل بگیرین
یونجی:باشه ب کیا نیاز داریم
و:جئون جونگکوک پارک بوگوم
یونجی:باشه شماره پارک رو بهم بده
و:باشه
قط کردم رو به جونگکوک گفت:باید بریم
کوک:باشه
رفتم لباس پوشیدم با جونگکوک رفتیم بیرون رو ب بادیگاردا گفتم:میریم
همه سوار ماشین شدن جونگکوک هم ب نامجون گفت:هایون رو ب تو میسپرم
نامجون:باشه
ماهم سوار ماشین شدیم و ب سمت جایی ک اسلحه هارو میبرن حرکت کردیم توی راه وکیل شماره اون مرده رو برام فرستاد بهش زنگ زدم و هماهنگ کردیم بعد چند مین رسیدیم
کوک:پُره(منظورش اسلحشه)
یونجی:اره
همزمان از ماشین پیاده شدیم کههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه





اسلاید دوم لباس یونجی





شرط داریم
۱۰لایک
۱۰ کامنت