ازدواج اجباری: پارت4
رفتم تا لباس رو پرو کنم (اسلاید دو لباسه)
پوشیدمش خیلی خوشگل بود پس همون رو خریدم
تهیونگ ناراحت بود میگفت چرا نزاشتم منو ببینه
یونا: بهونه نیار دیگه فردا منو میبینی
تهیونگ: باشه🥺🥺
کمی اکسسوری هم خریدم رفتیم خونه تهیونگ منو گذاشت دم در خونمون و خودش رفت
یونا: سلامممم کسی خونه نیست هوفففف
دوباره کسی خونه نبود رفتم توی اتاقم و هم خوشحال بودم هم ناراحت دبگه تقریبا شب شده بود بخاطر همین تصمیم گرفتم بخوابم
ببخشید این پارت کوتاه بود هم مخم کار نمیکرد هم گوشیم شارژ نداره برم یه زره فکر کنم برای ادامه داستان و گوشیم رو هم بزنم شارژ❤❤
پوشیدمش خیلی خوشگل بود پس همون رو خریدم
تهیونگ ناراحت بود میگفت چرا نزاشتم منو ببینه
یونا: بهونه نیار دیگه فردا منو میبینی
تهیونگ: باشه🥺🥺
کمی اکسسوری هم خریدم رفتیم خونه تهیونگ منو گذاشت دم در خونمون و خودش رفت
یونا: سلامممم کسی خونه نیست هوفففف
دوباره کسی خونه نبود رفتم توی اتاقم و هم خوشحال بودم هم ناراحت دبگه تقریبا شب شده بود بخاطر همین تصمیم گرفتم بخوابم
ببخشید این پارت کوتاه بود هم مخم کار نمیکرد هم گوشیم شارژ نداره برم یه زره فکر کنم برای ادامه داستان و گوشیم رو هم بزنم شارژ❤❤
۷.۸k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.