پارت۲۶.....فیک کوک
.
.
.
ویوادمین:
دوروز گذشت و ات وکوک ازدواج کردنو پدر ات زنده موند و از بخش مراقبت های ویژه بیرون اومد وب گفته دکترا یکی دوساعت دیگه بهوش میاد..ات بیدار شد تا بره بیمارستان هم به پدرش سر بزنه و هم بخاطر بچه معاینشه ات تصمیم گرفته بچرو نگه داره، همین طورم کوک تو این دوروز چشم از پدر ات برنداشتو الان بیمارستان منتظر ات بود
ویوات:
داشتم میرفتم داخل که دکتر اومد پیشم و بهم گفت از این طرف بریم پیش پدرم
+:اوه آقای دکتر چقد راهه من خسته شدم
د:خب اینجاس بفرمایین داخل اتاقم تا فرم بیمار رو اول پر کنین بعد برین
+:باشه....آ.ا.آقای د.دکتر ا.اینجا چ.چخبره؟
د:قربان اوردمشون تنهاتون میزارم
ت:قرار بود قبل ازدواجت بیای پیشم یانه
+:ت.ت.هیونگ
ت:اره تهیونگ الان قضیه من نیستم چطور تونستی زن کوک شی درصورتی که گفتم میکشمش(عربده)
+:تهیونگ ل.لطفا
ت:راه بیوفت سریع
ویوکوک:
منتظر موندم ولی ات نیومد رفتم جلو در ورودی بیمارستان که دستی از پشت دهنمو گرفتو خفم کرد
*۳ماه بعد*
ویوات:
الان سه ماهه که تهیونگ منو دزدیده هروز خدا منو شکنجه میکنن و تا حد مرگ میزننم طوری که بیهوش میشم خبری از سلامتی بچم ندارم و نگرانشم حتا از کوکم خبر ندارم هعی میترسم به تهیونگ بگم حاملم چون حتما بچمو میکشه کسی که بهم رحم نمیکنه بعد کلی کتک منو برده و نظافتچی امارتش میکنه چه رحمی قراره به بچم کنه!
ویو تهیونگ:
خیلی ناراحتم و از دست خودم عصبیم که دارم همچین بلایی سر ات میارم ولی اون باید بدونه کسیو جایگزین من کردن تاوان داره مثل همیشه رفتم پایینو دیدم داره اشپزی میکنه بهش گفته بودم ارباب صدام بزنه و دورکی حالشو از اجوما میپرسم
ت:اجوما
اجوما:بله پسرم
ت:حال ات چطوره؟
اجوما:خ.خب راستش پسرم حس میکنم ا.ات ی چیزیو مخفی میکنه بعضی اوقات غیبش میزنه و یهو میاد
ت:مطمئنی؟
اجوما:بله
ت:ات الان کجاس؟
اجوما:فرستادمش بالا از اتاقش ضرفارو برداره و بیاره
+:اَه ولم کن عوضی بهت میگم ولممممم کنننن(داد)
لینا:خفه شووو هرزه حرومییی
ت:این صدای چیه؟
+:دستتو بکشششش میگممم ولم کن
ت:اینجا چه خبره؟(عربده)
لینا:این دختره هرزه قبلا دوست دختر تو بوده؟
ت:آره
لینا:برات متاسفم دوست دخترتو اوردی اینجا این هرزه رو از اینجا میندازم بیرون
ت:لینا ولش کن تا همین جا...
لینا:همین جا چی ؟ من دوست دخترتم هرچی بگم همونهه
ت:دستتو بکش دیگه نبینم انگشتتو به ات بزنی هرزه فک میکنی نمیدونم بخاطر بالا کشیدن پولام اینجایی وسایلتو جمع کن و گورتو گم کن(عربده)
لینا:ولیی
ت:همین الان(عربده)
اجوما:ات دخترم خوبی؟اتتت(نگران)
.
.
ویوادمین:
دوروز گذشت و ات وکوک ازدواج کردنو پدر ات زنده موند و از بخش مراقبت های ویژه بیرون اومد وب گفته دکترا یکی دوساعت دیگه بهوش میاد..ات بیدار شد تا بره بیمارستان هم به پدرش سر بزنه و هم بخاطر بچه معاینشه ات تصمیم گرفته بچرو نگه داره، همین طورم کوک تو این دوروز چشم از پدر ات برنداشتو الان بیمارستان منتظر ات بود
ویوات:
داشتم میرفتم داخل که دکتر اومد پیشم و بهم گفت از این طرف بریم پیش پدرم
+:اوه آقای دکتر چقد راهه من خسته شدم
د:خب اینجاس بفرمایین داخل اتاقم تا فرم بیمار رو اول پر کنین بعد برین
+:باشه....آ.ا.آقای د.دکتر ا.اینجا چ.چخبره؟
د:قربان اوردمشون تنهاتون میزارم
ت:قرار بود قبل ازدواجت بیای پیشم یانه
+:ت.ت.هیونگ
ت:اره تهیونگ الان قضیه من نیستم چطور تونستی زن کوک شی درصورتی که گفتم میکشمش(عربده)
+:تهیونگ ل.لطفا
ت:راه بیوفت سریع
ویوکوک:
منتظر موندم ولی ات نیومد رفتم جلو در ورودی بیمارستان که دستی از پشت دهنمو گرفتو خفم کرد
*۳ماه بعد*
ویوات:
الان سه ماهه که تهیونگ منو دزدیده هروز خدا منو شکنجه میکنن و تا حد مرگ میزننم طوری که بیهوش میشم خبری از سلامتی بچم ندارم و نگرانشم حتا از کوکم خبر ندارم هعی میترسم به تهیونگ بگم حاملم چون حتما بچمو میکشه کسی که بهم رحم نمیکنه بعد کلی کتک منو برده و نظافتچی امارتش میکنه چه رحمی قراره به بچم کنه!
ویو تهیونگ:
خیلی ناراحتم و از دست خودم عصبیم که دارم همچین بلایی سر ات میارم ولی اون باید بدونه کسیو جایگزین من کردن تاوان داره مثل همیشه رفتم پایینو دیدم داره اشپزی میکنه بهش گفته بودم ارباب صدام بزنه و دورکی حالشو از اجوما میپرسم
ت:اجوما
اجوما:بله پسرم
ت:حال ات چطوره؟
اجوما:خ.خب راستش پسرم حس میکنم ا.ات ی چیزیو مخفی میکنه بعضی اوقات غیبش میزنه و یهو میاد
ت:مطمئنی؟
اجوما:بله
ت:ات الان کجاس؟
اجوما:فرستادمش بالا از اتاقش ضرفارو برداره و بیاره
+:اَه ولم کن عوضی بهت میگم ولممممم کنننن(داد)
لینا:خفه شووو هرزه حرومییی
ت:این صدای چیه؟
+:دستتو بکشششش میگممم ولم کن
ت:اینجا چه خبره؟(عربده)
لینا:این دختره هرزه قبلا دوست دختر تو بوده؟
ت:آره
لینا:برات متاسفم دوست دخترتو اوردی اینجا این هرزه رو از اینجا میندازم بیرون
ت:لینا ولش کن تا همین جا...
لینا:همین جا چی ؟ من دوست دخترتم هرچی بگم همونهه
ت:دستتو بکش دیگه نبینم انگشتتو به ات بزنی هرزه فک میکنی نمیدونم بخاطر بالا کشیدن پولام اینجایی وسایلتو جمع کن و گورتو گم کن(عربده)
لینا:ولیی
ت:همین الان(عربده)
اجوما:ات دخترم خوبی؟اتتت(نگران)
۵.۱k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.