پارت = ۴۳
تقاص دوستی
توی ماشین نشسته بودم و منتظر بودم اگا رو ببینم .
_یه چنتا قانون برای رفتن به بار داریم .
۱_الکل ، شراب نمیخوری .
۲_ازکنارم تکون نمیخوری .
۳_با کسی گرم نمیگیری .
مفهومه؟
+چرا از کنارت جم نخورم ؟
_چون دلم نمیخواد ببینم لخت روی یه نفر خوابیده باشی.
جواب ندادم ، حوصلشو نداشتم سرمو به شیشهی ماشین تکیه دادم تا برسیم به بیرون نگاه کردم .
رسیدیم دم در ورودی بزرگش وایساده بودیم .
_دستمو بگیر .
با حالت انزجار دستمو دور بازوش حلقه کردم . و وارد شدیم . هرکی از کنارمون رد میشد خودشو عقب میکشید و با حالت احترام فیک سرشو مینداخت پایین و میرفت .
+چرا ادمای اینجا اینجورین ؟
با پرسیدن سوالم با حالت جدی برگشت سمتم و انگار دوار دفاعی چیده باشه جواب داد .
_چجوری ؟ کسی چیزی بهت گفته ؟
+نه فقط انگار از تو میترسن ، البته الان که فکر میکنم میفههم چرا، تو یه ادم وحشتناکی .
_به نظرت من ادم ترسناکیم ، امیدوار بودم حداقل برای تو دوست داشتنی باشم .
رفتیم سمت یه میز نشستیم .
+انگار یادت رفته که من با انتخاب خودم اینجا نیسم .
با حرفم یه نگاه به اطراف کرد و برگشت سمتم دستشو دوباره گذاشت روپام و دستش به سمت بالا حرکت کرد.
+هی داری چه غلطی میکنی دستتو بردار .(بلند )
انگار دستش شله هرچی میشه میزارتش روی پام.
با این حرکتم انگار خیلی عصبانی شده باشه ، کنار پتمو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و دم گوشم زمزمه کرد .
_یه بار دیگه داد بزن تا همینجا لختت کنم و فرو کنم توت .
ترس کل بدنمو گرفته بود ، انگار تنها کسی بود که انقدر ازش میترسیدم .
_جلوی این ادما خوب رفتار کن ، یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم . شنیدی ؟
نمیخواستم جوابشو بدم .
_شنیدییی؟
+اره ، اره .
چشم چرخوندم و اما رو دیدم که دست جیمین و گرفته و با ناراحتی و غم به جلو میاد .
با دیدنش از سرجام بلند شدم اونم منو دید ، دست جیمین و ول کرد .
^اوا !!!!
از پشت میز اومدم کنار و دویدم سمتش .
+اما! دلم برات تنگ شده بود .
پرید بغلم تا اینکه صدای گریه ی اما رو شنیدم .
^اوا نمیدونی چی شده(گریه )
+فکنم بدونم .
با صدای جیمین و کوک برگشتم .
÷_دنبالمون بیاین قسمت وی ای پی .
دست اما رو گرفتم و رفتیم بالا چقدر قسمت وی ای پی بزرگ بود تمام قسمتای دیگه رو داشت فقط یه فرق داشت انگار ادمای اینجا کله گنده تر بودن ، به نظر من که همشون یه جور چندشن ، مخصوصا اون مردایی که موقع رد شدن من و اما بهمون خیره شده بودن.
ادامه دارد.....
توی ماشین نشسته بودم و منتظر بودم اگا رو ببینم .
_یه چنتا قانون برای رفتن به بار داریم .
۱_الکل ، شراب نمیخوری .
۲_ازکنارم تکون نمیخوری .
۳_با کسی گرم نمیگیری .
مفهومه؟
+چرا از کنارت جم نخورم ؟
_چون دلم نمیخواد ببینم لخت روی یه نفر خوابیده باشی.
جواب ندادم ، حوصلشو نداشتم سرمو به شیشهی ماشین تکیه دادم تا برسیم به بیرون نگاه کردم .
رسیدیم دم در ورودی بزرگش وایساده بودیم .
_دستمو بگیر .
با حالت انزجار دستمو دور بازوش حلقه کردم . و وارد شدیم . هرکی از کنارمون رد میشد خودشو عقب میکشید و با حالت احترام فیک سرشو مینداخت پایین و میرفت .
+چرا ادمای اینجا اینجورین ؟
با پرسیدن سوالم با حالت جدی برگشت سمتم و انگار دوار دفاعی چیده باشه جواب داد .
_چجوری ؟ کسی چیزی بهت گفته ؟
+نه فقط انگار از تو میترسن ، البته الان که فکر میکنم میفههم چرا، تو یه ادم وحشتناکی .
_به نظرت من ادم ترسناکیم ، امیدوار بودم حداقل برای تو دوست داشتنی باشم .
رفتیم سمت یه میز نشستیم .
+انگار یادت رفته که من با انتخاب خودم اینجا نیسم .
با حرفم یه نگاه به اطراف کرد و برگشت سمتم دستشو دوباره گذاشت روپام و دستش به سمت بالا حرکت کرد.
+هی داری چه غلطی میکنی دستتو بردار .(بلند )
انگار دستش شله هرچی میشه میزارتش روی پام.
با این حرکتم انگار خیلی عصبانی شده باشه ، کنار پتمو گرفت و منو به خودش نزدیک کرد و دم گوشم زمزمه کرد .
_یه بار دیگه داد بزن تا همینجا لختت کنم و فرو کنم توت .
ترس کل بدنمو گرفته بود ، انگار تنها کسی بود که انقدر ازش میترسیدم .
_جلوی این ادما خوب رفتار کن ، یه حرفو دوبار تکرار نمیکنم . شنیدی ؟
نمیخواستم جوابشو بدم .
_شنیدییی؟
+اره ، اره .
چشم چرخوندم و اما رو دیدم که دست جیمین و گرفته و با ناراحتی و غم به جلو میاد .
با دیدنش از سرجام بلند شدم اونم منو دید ، دست جیمین و ول کرد .
^اوا !!!!
از پشت میز اومدم کنار و دویدم سمتش .
+اما! دلم برات تنگ شده بود .
پرید بغلم تا اینکه صدای گریه ی اما رو شنیدم .
^اوا نمیدونی چی شده(گریه )
+فکنم بدونم .
با صدای جیمین و کوک برگشتم .
÷_دنبالمون بیاین قسمت وی ای پی .
دست اما رو گرفتم و رفتیم بالا چقدر قسمت وی ای پی بزرگ بود تمام قسمتای دیگه رو داشت فقط یه فرق داشت انگار ادمای اینجا کله گنده تر بودن ، به نظر من که همشون یه جور چندشن ، مخصوصا اون مردایی که موقع رد شدن من و اما بهمون خیره شده بودن.
ادامه دارد.....
۵.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.