P:11
P:11
ی توضیحی بدم چرا ات بعد ۲ سال باردار شد:(تسبیحت کو؟🗿) ات شب ب موقعی ک رابطه داشت دیر باردار شد چن فق 60 درصد از زنا اینجورین و خواهر گرامیتونم اینجوریع🗿 چن دیر اثر میکنع)
کوک: اخرین بارت باشه اینجوری با من حرف بزنی شب جوری ب فاکت میدم ک فلج بشی(حرصی و اعصبانی) ترسیدم لال شدم و چیزی نگفتم تا بدتر نشدع بعد از چن مین رقصید
ات: هوف کوک من خستع شدم
تهیونگ: حالا باید با من برقصی(نیشخند)
ذهن ات: وای همینم کم داشتیم
اومد منو سفت چسبوند ب خودش
ات: کمرم شکست(پوکر)
تهیونگ:(نیشخند)
عیششش اصلا از کجا پیداشون شد اینا هوف کاش قرار داد کوفتی نمیبستم باهاشون
تهیونگ: این چیه ک پوشیدی(اعصبانی)
ات: چی چیو ک پوشیدم لباسع دیگ من نساختمش
تهیونگ: خیلی زبون درازی شب برات دارم
ات تودلش: وای من باردارم هوف چیکار کنم اگ ب ی بهونهای از اینجا برم دیگ کارم راحت ترع ارع همینو انجام میدم
ات: عام من میرم سرویس بهداشتی
تهیونگ: منم میام
ات: نبابا دیگ چی میخوای همع رو بیار تهیونگ دستشو گذاشت رو شونم و هولم داد
تهیونگ: زود باش حرف نباشع حرصی رفتم سرویس بهداشتی رفتم داخل درو بستم
ات: هوف الان چیکار کنم دیدم اون ور ی پنجره بود همینع اروم درشو بستم خدارشکر دیوار کاملی بود وگرنع ته منو میدید دیگ الفاتح بزور تونستم بیام بیرون پاهام گیر کرد و افتادم رو درخت
ات: اییییی ایششش
تهیونگ: دیدم صدایی اومد: ات خوبی دیدم جواب نمیدع چشت نکنه وای رفتم بیرون
کوک: کجایین شما ی ساعت دنبالتون میگردم
تهیونگ: ات...ات فرار کرده
کوک: چی چطوری؟
تهیونگ: نمیدونم بیا بریم بیرون
ات: هوففف توی موهام شاخه گیر کردع ب زور درش اوردم دیدم ماشینم اون ور بود رفتم خواستم درشو باز کنم ک یکی دستمو گرفت
تهیونگ: کجا بیبی گرل؟(نیشخند)
ات: من چیزع میخواستم برم هوا بخورم تهیونگ منو گذاشت رو کولش
ات: ولم کنننن نمیخوام بات بیامممم
تهیونگ ی اسپنک محکمی ب باسنم زد
ات: اخخخ پرتم کرد تو ماشین و خودش و کوک اومدن جفتم نشستن
ات: چیع ادم ندیدی؟
تهیونگ: چرا فرار کردی؟
ات:چون خیان..
کوک: اون فیک بود
ات: اره منم باور کردم
تهیونگ: رسیدیم اونجا حالیت میکنم
ات: نمیشع
تهیونگ: خفه
ات: میگم نمیشع چون حاملم
وای شت این چی بود من گفتم
تهیونگ: چی تو..تو حامله ب ما نگفتی؟
ات: ها چی من حامله نیسم
کوک: دروغ نگو ات
ات: ب خدا
تهیونگ: یعنی بابا شدم(ذوق)
کوک: وای خیلی خوشحال(ذوق)
ات: ولی من این بچه رو پیش خودم میزارم نه باباش
تهیونگ: تو فق ی بار دیگ حرفشو بزن ببین چیکار میکنم
کوک: اصلا جرعتشو نداری
نیروی باطری 1 درصد جبران میکنم🗿
ی توضیحی بدم چرا ات بعد ۲ سال باردار شد:(تسبیحت کو؟🗿) ات شب ب موقعی ک رابطه داشت دیر باردار شد چن فق 60 درصد از زنا اینجورین و خواهر گرامیتونم اینجوریع🗿 چن دیر اثر میکنع)
کوک: اخرین بارت باشه اینجوری با من حرف بزنی شب جوری ب فاکت میدم ک فلج بشی(حرصی و اعصبانی) ترسیدم لال شدم و چیزی نگفتم تا بدتر نشدع بعد از چن مین رقصید
ات: هوف کوک من خستع شدم
تهیونگ: حالا باید با من برقصی(نیشخند)
ذهن ات: وای همینم کم داشتیم
اومد منو سفت چسبوند ب خودش
ات: کمرم شکست(پوکر)
تهیونگ:(نیشخند)
عیششش اصلا از کجا پیداشون شد اینا هوف کاش قرار داد کوفتی نمیبستم باهاشون
تهیونگ: این چیه ک پوشیدی(اعصبانی)
ات: چی چیو ک پوشیدم لباسع دیگ من نساختمش
تهیونگ: خیلی زبون درازی شب برات دارم
ات تودلش: وای من باردارم هوف چیکار کنم اگ ب ی بهونهای از اینجا برم دیگ کارم راحت ترع ارع همینو انجام میدم
ات: عام من میرم سرویس بهداشتی
تهیونگ: منم میام
ات: نبابا دیگ چی میخوای همع رو بیار تهیونگ دستشو گذاشت رو شونم و هولم داد
تهیونگ: زود باش حرف نباشع حرصی رفتم سرویس بهداشتی رفتم داخل درو بستم
ات: هوف الان چیکار کنم دیدم اون ور ی پنجره بود همینع اروم درشو بستم خدارشکر دیوار کاملی بود وگرنع ته منو میدید دیگ الفاتح بزور تونستم بیام بیرون پاهام گیر کرد و افتادم رو درخت
ات: اییییی ایششش
تهیونگ: دیدم صدایی اومد: ات خوبی دیدم جواب نمیدع چشت نکنه وای رفتم بیرون
کوک: کجایین شما ی ساعت دنبالتون میگردم
تهیونگ: ات...ات فرار کرده
کوک: چی چطوری؟
تهیونگ: نمیدونم بیا بریم بیرون
ات: هوففف توی موهام شاخه گیر کردع ب زور درش اوردم دیدم ماشینم اون ور بود رفتم خواستم درشو باز کنم ک یکی دستمو گرفت
تهیونگ: کجا بیبی گرل؟(نیشخند)
ات: من چیزع میخواستم برم هوا بخورم تهیونگ منو گذاشت رو کولش
ات: ولم کنننن نمیخوام بات بیامممم
تهیونگ ی اسپنک محکمی ب باسنم زد
ات: اخخخ پرتم کرد تو ماشین و خودش و کوک اومدن جفتم نشستن
ات: چیع ادم ندیدی؟
تهیونگ: چرا فرار کردی؟
ات:چون خیان..
کوک: اون فیک بود
ات: اره منم باور کردم
تهیونگ: رسیدیم اونجا حالیت میکنم
ات: نمیشع
تهیونگ: خفه
ات: میگم نمیشع چون حاملم
وای شت این چی بود من گفتم
تهیونگ: چی تو..تو حامله ب ما نگفتی؟
ات: ها چی من حامله نیسم
کوک: دروغ نگو ات
ات: ب خدا
تهیونگ: یعنی بابا شدم(ذوق)
کوک: وای خیلی خوشحال(ذوق)
ات: ولی من این بچه رو پیش خودم میزارم نه باباش
تهیونگ: تو فق ی بار دیگ حرفشو بزن ببین چیکار میکنم
کوک: اصلا جرعتشو نداری
نیروی باطری 1 درصد جبران میکنم🗿
۶۸.۹k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.