Delusionپارت¹
Delusionپارت¹
(این فیک قراره یکم نه زیاد نه کم ترسناک باشه کخ دارم ترسناک مینویسم)
...
با بی حوصلگی کیف مدرسه مو برداشتم رفتم پایین
نامه ای رو میز ناهارخوری دیدم
نوشته*
سلام دختر عزیز و خوشگلم من و پدرت و برادرت داریم میریم یه مسافرت چند روزه چون توهم اردو میخوای بری چند روز گفتیم ماهم بریم یه چند روز مسافرت
حتما خوراکی و وسایل مورد نیاز بردار خوشبگذره دخترم از دور میبوسمت
-مامان
دسته چمدونم کشیدم رفتم سوار اتوبوس شدم نشستم کنار یونجی
یونجی:چطوری دختر؟
+هوم خوبم
یونجی:وییی خیلی هیجان دارم میخوایم چند روز بریم اردوووو
+داهیون،یانگ هو،سوهو،یونجون کجان؟
÷این پشتیم
لبخندی زدم
چند مین بعد*
خانم پارک:بچه ها رسیدیم پیاده شید
+چقدر اینجا قدیمی و ترسناکه
سوهو:حال میده برای فیلم ترسناک
وسایل هامون برداشتم رفتیم پایین
داهیون خندید
داهیون:یاد این فیلما افتادم که اسب سوارن میان از این جا ها
یانگ هو:راست میگی ها
زن مسنی اومد همراهیمون کرد نگاهش بهم افتاد با اخم نگاهم کرد تعجب کردم دستمو محکم کشید
+خانم چیکار میکنید؟
آجوما جولی:عا..ببخشید دخترم من آجوما جولی هستم
من و یونجی،داهیون به اتاقمون راهنمایی کرد از شانس من آجوما بهم اتاق تکی داد یونجی و داهیون باهم هم اتاقی بودن اون سه تا پسر کله پوک هم باهم هم اتاقی بود تف تو این شانس
اتاقم یه آينه قدیمی خاک خورده داشت میخواستم تمیزش کنم که..
...
پارت¹
حمایت؟
چطور بود؟
(این فیک قراره یکم نه زیاد نه کم ترسناک باشه کخ دارم ترسناک مینویسم)
...
با بی حوصلگی کیف مدرسه مو برداشتم رفتم پایین
نامه ای رو میز ناهارخوری دیدم
نوشته*
سلام دختر عزیز و خوشگلم من و پدرت و برادرت داریم میریم یه مسافرت چند روزه چون توهم اردو میخوای بری چند روز گفتیم ماهم بریم یه چند روز مسافرت
حتما خوراکی و وسایل مورد نیاز بردار خوشبگذره دخترم از دور میبوسمت
-مامان
دسته چمدونم کشیدم رفتم سوار اتوبوس شدم نشستم کنار یونجی
یونجی:چطوری دختر؟
+هوم خوبم
یونجی:وییی خیلی هیجان دارم میخوایم چند روز بریم اردوووو
+داهیون،یانگ هو،سوهو،یونجون کجان؟
÷این پشتیم
لبخندی زدم
چند مین بعد*
خانم پارک:بچه ها رسیدیم پیاده شید
+چقدر اینجا قدیمی و ترسناکه
سوهو:حال میده برای فیلم ترسناک
وسایل هامون برداشتم رفتیم پایین
داهیون خندید
داهیون:یاد این فیلما افتادم که اسب سوارن میان از این جا ها
یانگ هو:راست میگی ها
زن مسنی اومد همراهیمون کرد نگاهش بهم افتاد با اخم نگاهم کرد تعجب کردم دستمو محکم کشید
+خانم چیکار میکنید؟
آجوما جولی:عا..ببخشید دخترم من آجوما جولی هستم
من و یونجی،داهیون به اتاقمون راهنمایی کرد از شانس من آجوما بهم اتاق تکی داد یونجی و داهیون باهم هم اتاقی بودن اون سه تا پسر کله پوک هم باهم هم اتاقی بود تف تو این شانس
اتاقم یه آينه قدیمی خاک خورده داشت میخواستم تمیزش کنم که..
...
پارت¹
حمایت؟
چطور بود؟
۷.۸k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.