𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
𓊈𝑉𝐼𝐶𝑇𝐼𝑀𓊉 قربانی
part...41
به برگه ی رو به روش خیره شده بود.
باید انجامش میداد؟ چرا باید مجبور به انجامش میشد؟
اون عاشق بود و هرگز نمیتونست بیخیالش بشه.
خودکار مخصوصشو از روی میز برداشت و سریع پایین برگه رو امضا کرد
برگه ها رو به سمت منشیش گرفت
_اینا رو ببر...
میزو تکیه گاه ارنجش کرد و سرشو تو دستاش گرفت
_تو با من چیکار کردی...ماریا!
صدای مسیج باعث شد به گوشیش نگاه کنه
یه مسیج از طرف ماریا
بی درنگ وارد صفحه ی چت شد
"تهیونگ،بعد از اینکه از کارت استفا دادی حتما بیا عمارت...یه کار مهمی باهات دارم"
در جواب اوکی نوشت و گوشیو خاموش کرد
"" "" "" "" "" "" ""
چشمهاش رنگ ترس به خودشون گرفته بودن
دستای ماریا رو تو دستش گرفت و به ارومی فشرد.
-ابجی...من برات هر کاری انجام میدم...ولی این خواسته ات،زیاده رویه! من تاحالا یه مورچه هم نکشتم چطور از من میخوای دست راست و تیراندازت بشم؟
+میدونم برات سخته...اما لطفا قبولش کن،به جز تو و تهیونگ به هیچکس دیگه ای اعتماد ندارم...نزار تنها تو این راه قدم بردارم!
از سر تاسف نفسشو بیرون داد و کلافه به صورت پریشونش دست کشید
-اخه چی بگم بهت؟ خیلی خب قبوله.ولی یه سوال...اگه من دست راستت باشم اونوقت تهیونگ چیکارس؟
پوزخند مرموزی زد
+خواهی فهمید!
ادامه دارد...البته اگه حمایت کنید
part...41
به برگه ی رو به روش خیره شده بود.
باید انجامش میداد؟ چرا باید مجبور به انجامش میشد؟
اون عاشق بود و هرگز نمیتونست بیخیالش بشه.
خودکار مخصوصشو از روی میز برداشت و سریع پایین برگه رو امضا کرد
برگه ها رو به سمت منشیش گرفت
_اینا رو ببر...
میزو تکیه گاه ارنجش کرد و سرشو تو دستاش گرفت
_تو با من چیکار کردی...ماریا!
صدای مسیج باعث شد به گوشیش نگاه کنه
یه مسیج از طرف ماریا
بی درنگ وارد صفحه ی چت شد
"تهیونگ،بعد از اینکه از کارت استفا دادی حتما بیا عمارت...یه کار مهمی باهات دارم"
در جواب اوکی نوشت و گوشیو خاموش کرد
"" "" "" "" "" "" ""
چشمهاش رنگ ترس به خودشون گرفته بودن
دستای ماریا رو تو دستش گرفت و به ارومی فشرد.
-ابجی...من برات هر کاری انجام میدم...ولی این خواسته ات،زیاده رویه! من تاحالا یه مورچه هم نکشتم چطور از من میخوای دست راست و تیراندازت بشم؟
+میدونم برات سخته...اما لطفا قبولش کن،به جز تو و تهیونگ به هیچکس دیگه ای اعتماد ندارم...نزار تنها تو این راه قدم بردارم!
از سر تاسف نفسشو بیرون داد و کلافه به صورت پریشونش دست کشید
-اخه چی بگم بهت؟ خیلی خب قبوله.ولی یه سوال...اگه من دست راستت باشم اونوقت تهیونگ چیکارس؟
پوزخند مرموزی زد
+خواهی فهمید!
ادامه دارد...البته اگه حمایت کنید
۷.۵k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.