فیک شوهر جذاب من
شب بود از خونه اومدم بیرون تا هوا بخورم
یهو دیدم یه ماشین مشکی داره تعقیب ام میکنه دویدم اما دیگه دیر شده بود
یهویی جلوی من نگه داشت
یه مردی با ماسک پیاده شد
دستم رو گرفت
هییی ولم کن
اون مرد لبخند زد و گفت باید بامن بیاییی
سرم کرد توی گونی و بردش
دهنم رو بسته بود
رسیدیم دست و پای منو بسته بودن ترسیده بودم
اون مرد ماسکی اومد و بهم غذا میخواست بده
صورتم عقب کشیدم وگفتم نمیخورم
زدتو دهنم گفت خفه شو من رئیس ام
هیچکس از دست من در نرفته مفهومه عه
گریم گرفتش اما نگه داشتم گریه ام
یهو دیدم یه ماشین مشکی داره تعقیب ام میکنه دویدم اما دیگه دیر شده بود
یهویی جلوی من نگه داشت
یه مردی با ماسک پیاده شد
دستم رو گرفت
هییی ولم کن
اون مرد لبخند زد و گفت باید بامن بیاییی
سرم کرد توی گونی و بردش
دهنم رو بسته بود
رسیدیم دست و پای منو بسته بودن ترسیده بودم
اون مرد ماسکی اومد و بهم غذا میخواست بده
صورتم عقب کشیدم وگفتم نمیخورم
زدتو دهنم گفت خفه شو من رئیس ام
هیچکس از دست من در نرفته مفهومه عه
گریم گرفتش اما نگه داشتم گریه ام
۵۹۶
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.