هر جور باشی دوست دارم(پارت3)
وات!.. اون داره چیکار میکنه..؟!
اون.. داره یه پسر رو میبوسه
(امیلی چون خیلی مسته و اون پسره هم همینطور برای همین دارن همدیگر رو میبوسن.. اون پسره جینه😂)
*ات و تهیونگ همینطوری دارن تعجب نگاه میکنن*
ویو ات
سریع رفتم سمت امیلی و از بغل اون پسره اوردمش بیرون
&ات چیکار داری میکنی (مست)
&ولم کن میخوام پیش ددی باشم (مست)
*ات سریع امیلی رو میبره بیرون و بهش یه سیلی میزنه تا به هوش خودش برگرده*
&ات(یکم مست)
+...
*ات روی دفتر مینویسه*
+داری چیکار میکنی امیلی
+اخه ددی چیه ها
&او ات... من ... راستش
+امیلی لطفا بسه بیا بریم خونه
&باشه من میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم.. تو هم مواظب خودت باش
&خدا حافظ
+...
امیلی رفت.. ات هم بعد از چند مین رفت
ویو ات
توی خیابون ها داشتم قدم میزدم راستش هوا خیلی خوب بود نزدیکای خونه بودم که یهو چیزی نفهمیدم و سیاهی...
ویو تهیونگ
راستش از اون دختره که باهاش برخوردم... خیلی خوشم اومده میخوان بیاد خونم و برده ی من باشه.. پس به بادیگارد هام گفتم تعقیبش کنن و بعد بیهوشش کنن و بیارنش عمارتم... منم بعد از اینکه جین رو رسوندم خونه رفتم عمارت و منتظر بادیگارد ها بودم که یهو یکی از بادیگارد ها اومد و گفت(علامت بادیگارد؛)
؛ قربان
_اوردینش؟
؛ بله
_باشه منو ببر اونجا
؛ چشم
بادیگارد منو برد سمت انباری ... وقتی در رو باز کرد دیدم...
شرایط
6لایک
7کامنت
••••••|••••••
اون.. داره یه پسر رو میبوسه
(امیلی چون خیلی مسته و اون پسره هم همینطور برای همین دارن همدیگر رو میبوسن.. اون پسره جینه😂)
*ات و تهیونگ همینطوری دارن تعجب نگاه میکنن*
ویو ات
سریع رفتم سمت امیلی و از بغل اون پسره اوردمش بیرون
&ات چیکار داری میکنی (مست)
&ولم کن میخوام پیش ددی باشم (مست)
*ات سریع امیلی رو میبره بیرون و بهش یه سیلی میزنه تا به هوش خودش برگرده*
&ات(یکم مست)
+...
*ات روی دفتر مینویسه*
+داری چیکار میکنی امیلی
+اخه ددی چیه ها
&او ات... من ... راستش
+امیلی لطفا بسه بیا بریم خونه
&باشه من میرسونمت
+نمیخواد خودم میرم.. تو هم مواظب خودت باش
&خدا حافظ
+...
امیلی رفت.. ات هم بعد از چند مین رفت
ویو ات
توی خیابون ها داشتم قدم میزدم راستش هوا خیلی خوب بود نزدیکای خونه بودم که یهو چیزی نفهمیدم و سیاهی...
ویو تهیونگ
راستش از اون دختره که باهاش برخوردم... خیلی خوشم اومده میخوان بیاد خونم و برده ی من باشه.. پس به بادیگارد هام گفتم تعقیبش کنن و بعد بیهوشش کنن و بیارنش عمارتم... منم بعد از اینکه جین رو رسوندم خونه رفتم عمارت و منتظر بادیگارد ها بودم که یهو یکی از بادیگارد ها اومد و گفت(علامت بادیگارد؛)
؛ قربان
_اوردینش؟
؛ بله
_باشه منو ببر اونجا
؛ چشم
بادیگارد منو برد سمت انباری ... وقتی در رو باز کرد دیدم...
شرایط
6لایک
7کامنت
••••••|••••••
۱۶.۱k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.