فیک جیمین عشق دور من P1✨💣
ا/ت:یوهووووو جیمین شیییی توعم بیا بپر بپر کنیمممم جیمین:باشه ا/ت شی:)
-ا/ت یهو بغض میکنه- جیمین:ا/ت چی شده ا/ت:فردا اولین روز کلاس اولمه میترسم از مدرسه یعنی چی میخواد بشه فردا... جیمین: نترس بابا هیچی نیست منم پارسال اینشکلی بودم ولی دیدم هیچی نیست تازه خانمِ کیم خیلی مهربونه بعدشم ا/ت ما تویه مدرسه هستیم من کلاس دومم و تو اول اگه کسی اذیتت کرد میتونم بیا کمکت کنم ا/ت: مرسی جیمین شی!!!
مامانِ جیمین: بچها....بیاین کارتون دارم! ا/ت:وایییی جیمین یعنی در مورد چی میتونه باشه؟ جیمین: نیمدونم! جیمین: بله مامان؟
مامانِ جیمین:جیمین بابات محلِ کارش به مالزی تغییر کرده و ما باید بریم اونجا زندگی کنیم
جیمین: چ...چی...چییییی اما ا/ت چی میشه پس؟ مامانِ جیمین:متاسفم پسرم و ا/ت توعم مثل دختر منی و واقعا دست ما نیست
ا/ت: -با گریه- این..هق..یعنی..هِق...دیگه نمیتونم... هق...جیمینو ببینم؟ مامانِ جیمین:-تَلخَند-
✨ویو فردا صبح فرودگاه✨
ا/ت:خداحافظ جیمین شی-با گریه-
جیمین:ا/ت دوباره میام پیشت, قول! -باگریه-
و چند لحظه بعد از بلندگو اسم هواپیمای جیمین اینا گفته شد و اون و مامانش رفتن و من موندم و کلی خاطره تازه فردا اولین روز کلاس اولم بود و دیگه جیمینی نبود که بخواد بگه ا/ت نگران نباس من ازت محافظت میکنم-با بغض-
مامانِ ا/ت:بیا بریم دیگه عزیزم...
-ا/ت یهو بغض میکنه- جیمین:ا/ت چی شده ا/ت:فردا اولین روز کلاس اولمه میترسم از مدرسه یعنی چی میخواد بشه فردا... جیمین: نترس بابا هیچی نیست منم پارسال اینشکلی بودم ولی دیدم هیچی نیست تازه خانمِ کیم خیلی مهربونه بعدشم ا/ت ما تویه مدرسه هستیم من کلاس دومم و تو اول اگه کسی اذیتت کرد میتونم بیا کمکت کنم ا/ت: مرسی جیمین شی!!!
مامانِ جیمین: بچها....بیاین کارتون دارم! ا/ت:وایییی جیمین یعنی در مورد چی میتونه باشه؟ جیمین: نیمدونم! جیمین: بله مامان؟
مامانِ جیمین:جیمین بابات محلِ کارش به مالزی تغییر کرده و ما باید بریم اونجا زندگی کنیم
جیمین: چ...چی...چییییی اما ا/ت چی میشه پس؟ مامانِ جیمین:متاسفم پسرم و ا/ت توعم مثل دختر منی و واقعا دست ما نیست
ا/ت: -با گریه- این..هق..یعنی..هِق...دیگه نمیتونم... هق...جیمینو ببینم؟ مامانِ جیمین:-تَلخَند-
✨ویو فردا صبح فرودگاه✨
ا/ت:خداحافظ جیمین شی-با گریه-
جیمین:ا/ت دوباره میام پیشت, قول! -باگریه-
و چند لحظه بعد از بلندگو اسم هواپیمای جیمین اینا گفته شد و اون و مامانش رفتن و من موندم و کلی خاطره تازه فردا اولین روز کلاس اولم بود و دیگه جیمینی نبود که بخواد بگه ا/ت نگران نباس من ازت محافظت میکنم-با بغض-
مامانِ ا/ت:بیا بریم دیگه عزیزم...
۱۱۶.۸k
۲۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.